کلئون، آستین. هنرمندانه بقاپید: 10 چیزی که هیچ کس درباره خلاق بودن به شما نخواهد گفت. مترجم سامان شاهین پور. تهران: سیته، 1396.
نوشتهها
پاملا کولبرن هرلاند در کتاب «کتابخانه، مرکزی برای یادگیری؛ هفت گام آسان برای تحول در کتابخانه شما» تجربه عملی خود از تحول در کتابخانه ای آموزشگاهی را با سایر کتابداران به اشتراک می گذارد. فصل هفتم و به عبارتی گام هفتمی که هرلاند در مورد آن صحبت می کند، تبلیغات است و حاوی نکاتی است که نه برای کتابخانه آموزشگاهی که برای هر کتابخانه دیگری اهمیت دارد.
یکی از سرگرمیهای من، جمع آوری و مطالعه کتابهایی خاص در قفسهای است که نامش را کتابهای درباره کتاب و در ستایش کتاب گذاشتهام. آنچه که در این قفسه جای میگیرد، کتابهایی هستند که در آنها درباره کتاب صحبت شده یا شخصیت اصلی آن کتابدار یا کتابفروش است. در این مطلب که دائما نیز به روز خواهد شد به معرفی کوتاه از هر یک از این کتابها خواهم پرداخت.
چند وقتی است که فرصت نمی کنم برنامه کتاب باز را از تلویزیون ببینم؛ به جای آن هر شب موقع پیاده روی پادکست های کارشناس ها و مهمان های مورد علاقه ام را گوش میکنم. دیشب که داشتم برنامه اردشیر رستمی را می شنیدم، نکته جالبی توجهم را به خودش جلب کرد. در بخشی از برنامه، سروش صحت که می خواست کتابی را مرتبط با موضوع برنامه معرفی کند، برای اینکه بداند اردشیر رستمی آن کتاب را خوانده یا نه پرسید: «نمی دونم این کتاب رو فرصت کردی بخونی یا نه؟»
کتاب راز های پولسازی از اینستاگرام نوشته جرمی مک گیلوری در سال 1397 با ترجمه محمدرضا عمرانی توسط انتشارات نگاه نوین منتشر شده است. این کتاب همچنین از مجموعه کتاب هایی است که با همکاری باشگاه الیت و مجموعه ثروتمندان خودساخته که در سال های اخیر بسیاری از کتاب های بازاریابی و موفقیت را ترجمه کرده اند منتشر شده است.
هنگامی که دریانوردان در شب اردو میزنند، اولین گروهی که غذا می خورند سربازان رده پایین هستند. بعد مقامات ارشد شروع به خوردن غذا می کنند و در نهایت رهبران آخرین گروهی هستند که غذا می خورند. اگر غذا به اندازه کافی وجود نداشته باشد، این رهبران هستند که چیزی برای خوردن گیرشان نمی آید نه سربازان رده پایین.
تقریبا 15 سالی هست که مشتری ثابت ویدیو کلوپ محلمان هستم. البته الان 8 سالی میشود که مغازهشان آمده همین پایین خانه خودمان. صاحبانش دو برادر هستند که یکیشان میانسال است و دیگری جوانتر. بار اصلی کارهای کلوپ هم بر دوش همان برادر جوان است که فیلم بازی است برای خودش. اینکه میگویم فیلم باز یعنی اینطور که هر فیلمی که برایشان می آید، شب قبلش آن را دیده و سی دی اش را رایت کرده و می آورد کلوپ برای مشتریانش. تقریبا ذائقه مشتریان ثابتش را هم می داند و نیازی نیست که هر بار به او یادآوری کنم که یک فیلم اکشنی میخوام که البته خیلی تخیلی نباشد و داستان خوبی داشته باشد و اگر کمی دستمایه کمدی هم داشته باشد که چه بهتر! معمولا چند فیلم میگذارد جلویم و شروع میکند به توضیح دادن که هر کدامشان چطوری هستند. و کمتر پیش میآید که فیلم هایی که معرفی میکند، آنطور که میخواهم نباشد. شاید به همین علت است که در همه این سال ها و با وجود سایتهای دانلود فیلم و البته ویدیوکلوپ های اینترنتی جدید نظیر فیلمو و نماوا، از رونق کارش کم نشده است.
بدون شک یکی از وظایف مهم ما به عنوان کتابدار در کتابخانه، مشاوره خواندن است. اینکه کتابها را خوانده باشیم تا بتوانیم مشاوره خواندن بدهیم و کاربرانمان را مشتاق کنیم برای گرفتن کتاب پیشنهادی بعدی. این داستان مشاوره خواندن آنقدر جدی است که کسب و کار های نوپایی مثل جیره کتاب راه افتادند که فقط کارشان همین است که سلیقه شما را بفهمند و بهتان کتاب معرفی کنند و مشتریان خاص خودشان را هم دارند.
برای آنکه بتوانیم مشاوران خوبی برای کاربرانمان باشیم و بهتر به آنها کتاب معرفی کنیم در درجه اول بهتر است که خودمان اهل کتاب خواندن باشیم. مدتی پیش هدایت الله بهبودی میهمان برنامه کتاب باز بود. وقتی سروش صحت از او پرسید که چه مطالبی و در چه حوزههایی مطالعه میکند پاسخ داد که مطالعه با توجه به هدف آن، می تواند جنبههای مختلفی داشته باشد؛ مطالعه برای سرگرمی، برای لذت و یا مطالعه به عنوان ابزار کار. بهبودی توضیح داد که برای مثال اخیرا برای کاری، مجبور شده است که شماره های چهار سال از یکی از روزنامه های دوران قاجار را مطالعه کند، درحالی که هیچ لذتی از آن نمی برد. به عبارت دیگر او میگوید که گاهی مجبور است مطالبی را که مطالعه میکند که مورد علاقهاش نیست و اساسا اگر دست خودش بود هیچ وقت آنها را نمیخواند یا احتمالا از چند فرسخیشان هم رد نمی شد؛ اما به واسطه کارش باید در آن زمینه مطالعاتی داشته باشد. پس میشود گفت که کتاب خواندن برای ما کتابداران هم ابزار کار محسوب میشود. البته همانطور که در کتاب «چگونه درباره کتابهایی که نخوانده ایم حرف بزنیم» گفته شده، ما نمیتوانیم همه کتاب ها را بخوانیم و با انتخاب یک کتاب، عملا انگار که کتاب های دیگر را کنار گذاشتهایم؛ پس کتابداران میتوانند تنها به تورق کردن کتابها و آشنایی با ایده اصلی آنها بسنده کنند.
با این حال ظاهرا در کتابخانهها خیلی این موضوع جدی گرفته نمیشود. البته این هم بستگی به علاقه کتابدار به کارش دارد و اینکه چقدر خودش اهل مطالعه است؛ و خب طبیعی هست که مثل هر شغل دیگری در کار ما هم هستند افرادی که از اساس با این کار بیگانه اند. برای مثال مدتی پیش در یکی از مقالات کتاب مجموعه مقالات همایش ملی کتابخانههای عمومی عوامل و موانع جذب و توسعه مخاطب با عنوان «کنکاشی در عوامل جذب و توسعه مخاطب در کتابخانههای عمومی از دیدگاه کاربران کرمانشاهی» مطلب زیر از قول کاربران کتابخانههای عمومی ذکر شده بود:
«از کتابدار که میپرسم فلان کتاب مشهور از نویسنده مشهور…. دارید؟ میگه من اصلا نمی شناسم! کتابدارها باید خودشون از نظر اطلاعات قوی باشن. انتظار نداریم همه کتابهارو بخونن اما انتظار داریم وقتی اونجا نشسته حداقل کتابهای مشهور رو بشناسه و درست راهنمایی کنه.»
همانطور که در این نقل قول مشخص است، این انتظار از سوی کاربران از کتابداران وجود دارد که حداقل نسبت به کتابهای شناخته شده اطلاعات کافی را داشته باشند. البته این موضوع در همه کتابخانهها مهم است اما به نظر من در کتابخانههای عمومی اهمیتش بیشتر هم میشود. مخصوصا در مورد کتابهای با موضوعات عمومیتر و همه پسندتر مثل رمان، داستان، روانشناسی موفقیت و فلسفه و… و آنقدر جدی است که حتی اگر خودتان از چشم کاربران قایم کنید؛ میآیند سراغتان و از شما میخواهند که یک کتاب خوب بهشان معرفی کنید!
خلاصه که من هم اوایل خیلی در این مخمصه گرفتار شدم و چون نمی توانستم بهشان بگویم این وظیفه من نیست و همه کتابهایمان خوب است برو یکی را بردار! کم کم فهمیدم باید با مسلح باشم. این شد که میز کتاب های پرمخاطب و نمایشگاههای روی در و دیوار کتابخانه را با کتابهای خوب (که خیلیهایشان را هم نخوانده بودم اما در مورد آنها شنیده بودم) و پرفروشهای نشر پر میکردم که اگر پرسیدند به سمت آنها راهنمایشان کنم( انصافا همین کار را هم بعضی ها نمیکنند) اما خیلی افاقه نکرد چون آنها یک قدم جلوتر می آمدند و میگفتند خب داستان این چیست؟ این در مورد چیه؟ و از همه بدتر اینکه خودتان اینو خوندید!؟ من هم چون نمیتوانستم دروغ بگویم و حتی اگر میخواستم بگویم احتمال اینکه لو بروم زیاد بود. برای همین این بار آمدم و لا به لای این کتابهای پرمخاطب آنهایی را که خودم خوانده بودم را هم گذاشتم. حالا دیگر اعتماد به نفسم بیشتر شده بود و اگر میپرسیدند با سری بلند میگفتم بله اینها هستند که این داستانش اینگونه است و…
اوضاع کمی بهتر شد اما هر چه جلوتر میرفتم به پیچیدگیهای جدیدی میرسیدم. مثل اینکه سلیقه افراد در کتاب خواندن گاهی خیلی متفاوت است. مثلا کتابی که من عاشقش بودم و با کلی ذوق و شوق برای کاربر توصیف میکردم را سری بعد میآورد و میگفت اصلا خوب نبود! و تصور کنید که چقدر سخت است که کسی صاف صاف توی چشمانتان نگاه کند و به کتاب مورد علاقه تان بدو بیراه بگوید! یا اینکه معرفی کتاب با توجه به سن و جنسیت کمی فرق میکند. مثلا زنان خانه دار معمولا داستانهای فارسی و عاشقانه خیلی دوست دارند و به همان نسبت اگه بهترین کتاب خارجی را هم بهشان معرفی کنی خوششان نمیآید و میروند سراغ همان میم مودبپور خودشان! البته این وسط کم هم نبودند افرادی که از کتابهایی که معرفی میکردم راضی بودند و دفعه بعد هم صاف میآمدند سراغ خودم که یکی دیگه تو همین مایهها چی سراغ داری؟!
و خلاصه بعد از یک مدت میز پرامانتهایمان که فقط اسمش پر امانتها بود و معمولا براساس سلیقه خودمان پرش میکردیم رونق خوبی گرفت انقدر که روزی دو سه بار خالی میشد و دوباره با کتابهای خوب پرش میکردیم. اما همه اینها که گفتم مربوط به کاربرانی می شد که یا تازه میخواستند کتاب خوانی را شروع کنند (و جای چند سال پیش خودم بودند که تازه آمدم کتابخانه و کتابدار کتابخانه جین ایر را بهم معرفی کرد و با همان عاشق کتاب شدم) و یا آنهایی که هم سطح خودم بودند و باز هم می توانستم از پس معرفی کتاب بهشان بربیایم. ولی خدا نصیبتان نکند این کاربرانی را که خودشان خوره کتابند و انقدر خوانده اند که هر چه معرفی می کنید را حداقل 5 بار خواندند و کهنه کردند! پیشنهاد من برای این مدل کاربران این است که بهشان چیزی معرفی نکنید چون بی فایده است! بلکه بشینید پای صحبتشان و ازشان بخواهید که به شما کتاب معرفی کنند و حسابی از این گفت و گو لذت ببرید و در آخر کتابهای معرفی شدهاشان را هم به میز پر امانتها اضافه کنید!. از جمله این نوع کاربران در کتابخانه ما دو مرد حدود 50 ساله هستند که هر بار با هم به کتابخانه میآیند و میروند سراغ کتاب های اقتصاد و علوم اجتماعی و هر کدام حداقل پنج کتاب انتخاب میکنند. دفعه بعدی که میآیند هر کدام به آن یکی میگوید که از این چند کتابی که این بار خوانده کدامش خوب بوده و به دوستش پیشنهاد میکند که حتما بخواند و من که همیشه شاهد این مکالماتشان هستم حسابی به خودشان و دوستیشان حسودی میکنم. البته در کتابخانهها کم نیستند از این دست کاربران پرخوان و ژرف خوان. بسیاری از آنها در حوزه مطالعات خودشان به جایی رسیدهاند که احتمالا میتوانند به کسانی که به آن حوزه علاقه دارند، راهنمای خوبی برای مطالعه در آن حوزه باشند و این یکی از پتانسیلهایی است که ما در کتابخانهها چندان به آن توجه نکردیم. برای مثال اخیرا وبیناری دیدم که در آن یکی از متخصصان حوزه بازاریابی و تبلیغات به معرفی کتابهای این حوزه و مشاوره خواندن به علاقه مندان در این حوزه پرداخته بود. کتابخانهها نیز میتوانند با استفاده از این پتانسیل برخی از کاربرانشان، برنامههایی را در جهت مشاوره خواندن ترتیب دهند.
——————————————————————————————————
- بایار، پییر (1395). چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟. ترجمه محمد معماریان و مینا مزرعه فراهانی. تهران: ترجمان.
- یاری شیوا؛ و اجاقی رضوان. (1394). کنکاشی در عوامل جذب و توسعه مخاطب در کتابخانه های عمومی از دیدگاه کاربران کرمانشاهی. ارائه شده در همایش ملی کتابخانه های عمومی عوامل و موانع جذب و توسعه مخاطب.
منتشر شده در ستون گاهی دور گاهی نزدیک خبرگزاری لیزنا
عنوان اصلی این اثر «بازاریابی در اینستاگرام: کتاب راهنمای استفاده از عکسها در اینستاگرام برای به دست آوردن سریع میلیون ها دنبال کننده و رشد در کسب و کار شما» است که توسط دیوید گرین برای اولین بار در سال 2017 منتشر شده است. ترجمه این اثر نیز در سال 1397 با عنوان «چگونه در اینستاگرام پول در بیاوریم؟» توسط سونیا سینگ و انتشارات منوچهری منتشر شده است.
چند روز پیش دوستم که در حال مطالعه برای کنکور کارشناسی ارشد است با من تماس گرفت و گفت که از خودش یک کنکور آزمایشی گرفته اما با اینکه در این مدت مطالعه زیادی کرده، تعداد بسیار کمی از سوالات را توانسته پاسخ دهد از این بابت بسیار ناراحت بود. چند ساعت بعد دوباره تلفنم زنگ خورد و باز همان دوستم پشت خط بود اما اینبار اثری از ناراحتی صبح در صدایش نبود. بعد برایم توضیح داد که صبح زمانی که می خواسته کنکور سال 96 را به صورت آزمایشی بزند، سوالات را از روی صفحه گوشی مطالعه می کرده و نتوانسته بود تمرکز لازم را روی سوالات داشته باشد و دائما حواسش پرت شده بود؛ اما بعد از آن همان سوالات را پرینت گرفته بود و دوباره پاسخ داده بود که اینبار در کمال تعجب توانسته بود بسیاری از سوالات را پاسخ بدهد و احساس خوبی از موفقیتش داشت.