هنگامی که دریانوردان در شب اردو میزنند، اولین گروهی که غذا می خورند سربازان رده پایین هستند. بعد مقامات ارشد شروع به خوردن غذا می کنند و در نهایت رهبران آخرین گروهی هستند که غذا می خورند. اگر غذا به اندازه کافی وجود نداشته باشد، این رهبران هستند که چیزی برای خوردن گیرشان نمی آید نه سربازان رده پایین.

این جملات شاید چکیده کتاب «رهبران آخر از همه غذا می خورند» باشد. این کتاب ویژگی های یک رهبر را به خوبی بیان می کند. هدف رهبران واقعی این نیست که با تحمیل هزینه به دیگران جیب خودشان را پر کنند. آنها به کارمندانشان همچون منابعی که می توان در زمان های مناسب از آنها استفاده کرد و در مواقع دشوار کنارشان گذاشت نگاه نمی کنند. آنها همچنین نیاز های خود را بر نیاز های دیگر افراد مقدم نمی دانند. رهبران بزرگ مراقب افرادی که زیر نظرشان کار می کنند هستند و رفاه افرادشان را به هر چیز دیگری مقدم می دانند. همه این کار ها باعث می شود که کارمندان نیز با امنیت بهتری کار کنند و به پاس قدردانی تمام توان خود را برای سازمان به کار ببندند. در ادامه به برخی از نکات ارائه شده در این کتاب می پردازم:

  1. در بدن همه انسان ها چهار ماده شیمیایی به صورت خودکار ترشح می شود. اندروفین هنگام ورزش کردن و فعالیت های سخت به ما حس خوبی می دهد. دوپامین هنگامی که کاری را تکمیل می کنیم احساس موفقیت در ما ایجاد می کند. سراتونین هنگامی که دیگران از کار ما تعریف می کنند احساس افتخار به ما می دهد و اکسی توسین احساس دوستی، عشق و اعتماد در ما ایجاد می کند. دور هورمون سراتونین و اکسی توسین هورمون هایی هستند که رهبر و سازمان می توانند با ایجاد شرایط مناسب در کارمندانشان ایجاد کنند و زمینه را برای انگیزش بیشتر آنها فراهم کنند. رهبران باید محیطی را فراهم کنند که در آن هورمون های درست و به دلایل درست ترشح شوند.
  2. محصور کردن کارمندان در بند قوانین و گرفتن اختیار از آنها در انجام امور از بزرگترین اشتباهات یک مدیر است. رهبران اعتمادی دوطرفه را میان خود و کارمندانشان ایجاد می کنند. آنها به کارمندان فقط برای پیروی از قوانین اعتماد نمی کنند بلکه اعتقاد دارند که آنها می دانند چه زمانی باید قوانین را زیر پا بگذارند. آنها این اعتماد به نفس را به کارمندانشان می دهند که در مواقع ضروری قوانین را خم کنند و کار درست را انجام دهند. این اعتماد سبب رشد و یادگیری کارمندان در سازمان می شود. در سازمان های ضعیف افراد به طور مداوم قوانین را برای منافع شخصیشان زیر پا می گذارند که این کار باعث تضعیف سازمان می شود اما در سازمان های قوی افراد قوانین را به دلیل اینکه به نفع همه است زیر پا می گذارند.
  3. فراموش نکنید که شما افراد را رهبری می کنید نه اعداد را. کسب و کار یک فعالیت انسانی است. برای آنکه بتوانید رهبری موثری داشته باشید لازم است که به جای تمرکز بر آمار و ارقام، بر انسان ها تمرکز کنید. اینگونه می توانید اعتماد آنها را جلب کنید و زمینه شکوفایی آنها را ایجاد کنید.
  4. مهم ترین وظیفه رهبر در سازمان، ایجاد فرهنگ سازمانی است. شرکت در مسیری حرکت می کند که فرهنگ سازمان می خواهد. به عبارت دیگر هر نتیجه ای که سازمان در بلند مدت کسب می کند بازتاب دهنده فرهنگی است که در سازمان ایجاده شده است. فرهنگ سازمانی توسط رهبر سازمان شکل می گیرد. رفتار های رهبر روی فرهنگ سازمان تاثیر مستقیم دارند.
  5. صداقت از شما یک رهبر قوی می سازد. رهبرانی که هنگام اشتباه خطایشان را می پذیرند و با کارمندانشان صادق هستند، اعتماد افراد را به خودشان جلب می کنند.
  6. برای رهبران، افزایش سهام و سود شرکت هدف اصلی نیست بلکه ایجاد فرهنگ سازمانی، تعهد و تعادل هدف اصلی است. رهبران بزرگ سود شرکت را همچون سوختی برای فرهنگی که می خواهند ایجاد کنند در نظر میگیرند و در نتیجه ایجاد یک فرهنگ سازمانی، سود نیز حاصل می شود.
  7. مشتریان هرگز عاشق یک شرکت نمی شوند، مگر اینکه کارکنان آن شرکت عاشقش باشند.
  8. رهبری یک مدرک نیست، بلکه یک مسئولیت است که باید به بهترین شکل انجام شود و مشکل از همینجا آغاز می شود. رهبری کردن به کار زیادی احتیاج دارد و زمان و انرژی زیادی می برد. نتایج آن به آسانی قابل ارزیابی و بلافاصله قابل مشاهده نیست. رهبری عبارت است از تعهد دائم به بشریت.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *