ظهر یک روز بهاری بود. در تاکسی نشسته بودم و غرق در افکار خودم شده بودم. رادیو پیام روشن بود و بعد از پخش یک موسیقی حالا زمان اخبار رسیده بود. بعد از چند خبر سیاسی و اقتصادی، گوینده خبری در مورد بحران بیآبی و کاهش باران در کشور گفت. راننده تاکسی که از ظاهر و نحوه حرف زدنش برمیآمد که تحصیلکرده هم باشد بعد از پخش این خبر صدای رادیو را کم کرد تا طبق معمول همه تاکسیها بحثی را شروع کند