• خانه
  • روزنوشته‌ها
  • مقالات
    • معرفی کتاب
    • بازاریابی کتابخانه
    • بازاریابی اینستاگرام
    • کتابخانه سبز
  • درباره من
  • ارتباط با من
  • جستجو
  • منو منو
وب‌سایت شخصی ایمان نریمانی
  • LinkedIn
  • Instagram
  • فعالیت‌های حمایتی نهاد کتابخانه‌های عمومی استرالیای جنوبی در ارتباط با تأثیر کووید 19 (کرونا) بر خدمات کتابخانه

    ادامه مطلب
  • ای که دستت می‌رسد کاری بکن

    ادامه مطلب
  • دیجیتالم کجا بود؟ من همون کتابخانه سنتی خود رو میخوام

    ادامه مطلب
  • کمپین بازاریابی «کتابخانه‌ات را دوست داشته باش»

    ادامه مطلب
  • توجه به مقیاس‌پذیری در بازاریابی کتابخانه

    ادامه مطلب
قبلیبعدی
12345
روزنوشته‌ها

رمان‌های فرودگاهی

رمان های فرودگاهی کتاب های ارزان و کاغذی در ژانر های محبوب جنایی، پلیسی، عاشقانه هستند که معمولا ضرب آهنگ تندی دارند و در فروشگاه های بیشتر فرودگاه های دنیا عرضه می شوند. هدف از رمان های فرودگاهی، پر کردن وقت انتظار مسافران در فرودگاه و یا در طول سفر با هواپیماست.

ادامه مطلب

آذر ۲۷, ۱۳۹۹/0 دیدگاه /توسط ایمان نریمانی
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/12/airport-1822133_640.jpg 439 640 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-12-17 15:41:532020-12-17 15:41:53رمان‌های فرودگاهی

بازاریابی اینستاگرام

چگونه کپشن جذاب بنویسیم؟

نوشتن کپشن مناسب یکی از موارد موثر در افزایش مشارکت پست های شماست.  باوجود اهمیت تصاویر و ویدیو در انتشار پست در اینستاگرام، همراه کردن آن با متنی جذاب به بیشتر دیده شدن پست ما کمک می کند. بررسی انجام شده بر روی پست های اینستاگرام کتابخانه های ع…
0 دیدگاه
/
آبان ۲۹, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/11/mobile-2598295_640.jpg 640 640 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-11-19 19:52:072020-11-19 19:52:50چگونه کپشن جذاب بنویسیم؟
بازاریابی اینستاگرام

نکات مهم در انتخاب نام کاربری مناسب برای صفحه اینستاگرام

انتخاب نام و نام کاربری مناسب در اینستاگرام یکی از فاکتور هایی است که در بازیابی صفحه اینستاگرام شما در زمان جستجو موثر است. برای انتخاب نام و نام کاربری مهم ترین نکته آن است که خود را به جای کاربر بگذارید و تصور کنید که کاربران برای پیدا کردن صف…
0 دیدگاه
/
آبان ۲۹, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/11/instagram-1789189_640.jpg 426 640 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-11-19 19:33:492020-11-19 19:41:38نکات مهم در انتخاب نام کاربری مناسب برای صفحه اینستاگرام
صفحه 1 از 41234
روزنوشته‌ها

در ستایش معرفت

نمی دانم اینجا جای درستی برای حرف هایی که می خواهم بزنم هست یا نه اما مطمئنم که باید بنویسم تا خودم فراموش نکنم این روز ها و این آدم ها را. باید بنویسم تا یادم بماند معرفت سید ابوالحسن نظام دوست را و بی معرفتی آن آدم هایی که میگفتند دوست هس…
0 دیدگاه
/
آبان ۱۹, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/11/friends-1015312_640-1.jpg 210 450 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-11-09 12:36:172020-11-09 12:41:31در ستایش معرفت
روزنوشته‌ها

تجربه مصاحبه کتابفروشی

در چند هفته اخیر دو کتابفروشی بزرگ قم درخواست استخدام کتابفروش داشتند که من هم از آنجایی که بدم نمی آمد کارکردن در فضای کتابفروشی را تجربه کنم و  مدت ها بود که به عنوان شغل دوم به آن فکر می کردم رزومه ام را برایشان فرستادم. چند روز بعد برای مصاحبه با…
2 دیدگاه
/
مهر ۸, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/09/pexels-pixabay-279222.jpg 856 1280 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-09-29 12:37:452020-09-29 12:40:07تجربه مصاحبه کتابفروشی
روزنوشته‌ها

نوآوری در کتابخانه‌های عمومی

نهاد کتابخانه های عمومی اخیرا دوره کاربردی و مفیدی را توسط دکتر رستمی کوهی برگزار کرده که در آن برخی از ایده ها و نوآوری های کتابخانه های عمومی جهان در ارائه خدمات گفته شده است. اخیرا فرصتی شد که همه 24 قسمت این مجموعه را که در اینستاگرام ش…
2 دیدگاه
/
مهر ۱, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/09/pexels-pixabay-256559-scaled.jpg 1080 1395 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-09-22 00:09:062020-09-22 00:09:06نوآوری در کتابخانه‌های عمومی
روزنوشته‌ها

لطفا دانشجو نگیرید!

حدودا چهار سال پیش در همین روزها بود. یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه قم که ارتباط نزدیکی با اساتید داشت پیامی در گروه تلگرامی کتابداران قم گذاشت با این مضمون که « دانشگاه قم امسال با پذیرش 60 نفر دانشجو در رشته علم اطلاعات بیشترین سهم را در بین…
2 دیدگاه
/
شهریور ۲۵, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/09/pexels-pixabay-207691-1.jpg 914 1280 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-09-15 19:52:382020-09-15 19:52:38لطفا دانشجو نگیرید!
روزنوشته‌ها

تیپ شخصیتی و پژوهش

هر کدام از تیپ های شخصیتی دارای ویژگی هایی هستند که به نوبه خود می توانند به پیشبرد پژوهش کمک کنند. شناخت ویژگی های شخصیتی خود و افراد دیگر کمک می کند که تیم پژوهش ما متشکل از افرادی باشد که همدیگر را به خوبی تکمیل می کنند و به شکل گیری پژوهشی موفق کمک می کنند.
2 دیدگاه
/
شهریور ۲۲, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/09/pexels-polina-zimmerman-3747403-scaled.jpg 1080 1620 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-09-12 19:01:482020-09-12 19:01:48تیپ شخصیتی و پژوهش
روزنوشته‌ها

می‌خواستم حالم بهتر شود…

فصل پنجم کتاب باز شروع شده و من هر شب زمان شام خوردنم را کمی جلوتر آوردم تا بتوانم از وقت بهتر استفاده کنم و همزمان با خوردن شام، کتاب باز را هم ببینم. امشب دکتر مجتبی شکوری میهمان کتاب باز بود و کل برنامه را پیرامون افسردگی صحبت کرد. اینکه افسرد…
0 دیدگاه
/
شهریور ۱۹, ۱۳۹۹
https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/09/pexels-akshar-dave-1299417-scaled.jpg 1080 1620 ایمان نریمانی https://imannarimani.ir/wp-content/uploads/2020/04/707048.png ایمان نریمانی2020-09-09 23:44:012020-09-09 23:44:12می‌خواستم حالم بهتر شود…
صفحه 1 از 6123›»

جستجو در سایت

من ایمان نریمانی هستم

کارشناس ارشد مدیریت اطلاعات و کتابدار کتابخانه عمومی. در این وبلاگ قصد دارم تجربیاتم را از یادگیری و کار در کتابخانه به اشتراک بگذارم.

اینستاگرام من!

imannarimani95

100

imannarimani95

View

آذر ۲۰

Open
. هر پایانی آغاز هم هست، فقط .
هر پایانی آغاز هم هست، فقط در این لحظه این را نمی دانیم.

داستان کتاب درباره ادی، سرباز کهنه کار و سرپرست تعمیرکاران شهربازی رابی پیر است که در 83 سالگی و درحالی که قصد نجات جان کودکی را دارد، در اثر یک سانحه در شهربازی می‌میرد.

مرگ پایان کار ادی نیست و او قبل از رفتن به بهشت باید با پنج نفر تاثیرگذار در زندگی اش ملاقات کند و پشت پرده ای از آنچه که در زندگی اش رخ داده را بداند. او در هر ملاقات از بخشی از زندگیش آگاه می‌شود و پاسخ سؤالاتی که در طول زندگی همیشه با او بوده‌است را پیدا می‌کند. در واقع هر چه که در کتاب پیش میریم قطعه های پازل زندگی ادی به هم میچسبند و حقیقت وقایع زندگی آشکار می شود.

ادی هم مثل خیلی از ما فکر می کند که در زندگی آدم مهمی نبوده و هیچ اثری در دنیا نداشته اما در واقعا زندگی معمولی ادی و کار های عادی که در زندگی انجام داده اثرات مهمی در زندگی دیگران گذاشته است. در واقع همانطور که در خود کتاب بیان شده، هیچ چیز در زندگی اتفاقی نیست، زندگی همه ما مثل دانه های تسبیح به هم وصل است و اعمال ما روی زندگی همدیگر تاثیر دارند.

میچ آلبوم معتقد است که بهشت انسان زمانیست که انسان از حقیقت آنچه که در زندگی بر او گذشته مطلع و اتفاقات زندگی برایش قابل توجیه شود؛ چرا که آنوقت می تواند به آرامش برسد و این آرامش یعنی بهشت.
ادی در طول زندگیش هیچ وقت نتوانست از پدرش متنفر نباشد و او را مقصر خیلی از مشکلات زندگی اش می دانست. همیشه حتی بعد از مرگ پدرش این کوله بار عذاب و درگیری را با خودش حمل می کرد بدون اینکه بداند علت رفتار های پدرش چه هستند و زمانی که در بهشت متوجه علت آن رفتار ها شد، توانست پدرش را ببخشد و به نوعی به آرامش رسید و توانست بین خودش و پدرش صلح برقرار کند.

کتاب ها و قلم میچ آلبوم از نظر من معمولی هستند و نباید انتظار شاهکار را از آنها داشت. از طرفی هم کتاب آنقدر کشش و جذابیت دارد که شما را با خودش همراه کند و حرفی برای گفتن داشته باشد.

بخشی از کتاب

وقتی مطرود باشی، حتی پرتاب یه سنگ هم به تو میتونه باعث خوشحالیت بشه.

گاهی وقتا وقتی چیز ارزشمندی رو فدا میکنی، در واقع اونو از دست نمیدی، فقط اونو به کسی دیگه میبخشی.

#پنج_نفری_که_در_بهشت_ملاقات_میکنید #در_بهشت_پنج_نفر_منتظر_شما_هستند #میچ_آلبوم #پاملا_یوخانیان #نشر_قطره

.
هر پایانی آغاز هم هست، فقط در این لحظه این را نمی دانیم.

داستان کتاب درباره ادی، سرباز کهنه کار و سرپرست تعمیرکاران شهربازی رابی پیر است که در 83 سالگی و درحالی که قصد نجات جان کودکی را دارد، در اثر یک سانحه در شهربازی می‌میرد.

مرگ پایان کار ادی نیست و او قبل از رفتن به بهشت باید با پنج نفر تاثیرگذار در زندگی اش ملاقات کند و پشت پرده ای از آنچه که در زندگی اش رخ داده را بداند. او در هر ملاقات از بخشی از زندگیش آگاه می‌شود و پاسخ سؤالاتی که در طول زندگی همیشه با او بوده‌است را پیدا می‌کند. در واقع هر چه که در کتاب پیش میریم قطعه های پازل زندگی ادی به هم میچسبند و حقیقت وقایع زندگی آشکار می شود.

ادی هم مثل خیلی از ما فکر می کند که در زندگی آدم مهمی نبوده و هیچ اثری در دنیا نداشته اما در واقعا زندگی معمولی ادی و کار های عادی که در زندگی انجام داده اثرات مهمی در زندگی دیگران گذاشته است. در واقع همانطور که در خود کتاب بیان شده، هیچ چیز در زندگی اتفاقی نیست، زندگی همه ما مثل دانه های تسبیح به هم وصل است و اعمال ما روی زندگی همدیگر تاثیر دارند.

میچ آلبوم معتقد است که بهشت انسان زمانیست که انسان از حقیقت آنچه که در زندگی بر او گذشته مطلع و اتفاقات زندگی برایش قابل توجیه شود؛ چرا که آنوقت می تواند به آرامش برسد و این آرامش یعنی بهشت.
ادی در طول زندگیش هیچ وقت نتوانست از پدرش متنفر نباشد و او را مقصر خیلی از مشکلات زندگی اش می دانست. همیشه حتی بعد از مرگ پدرش این کوله بار عذاب و درگیری را با خودش حمل می کرد بدون اینکه بداند علت رفتار های پدرش چه هستند و زمانی که در بهشت متوجه علت آن رفتار ها شد، توانست پدرش را ببخشد و به نوعی به آرامش رسید و توانست بین خودش و پدرش صلح برقرار کند.

کتاب ها و قلم میچ آلبوم از نظر من معمولی هستند و نباید انتظار شاهکار را از آنها داشت. از طرفی هم کتاب آنقدر کشش و جذابیت دارد که شما را با خودش همراه کند و حرفی برای گفتن داشته باشد.

بخشی از کتاب

وقتی مطرود باشی، حتی پرتاب یه سنگ هم به تو میتونه باعث خوشحالیت بشه.

گاهی وقتا وقتی چیز ارزشمندی رو فدا میکنی، در واقع اونو از دست نمیدی، فقط اونو به کسی دیگه میبخشی.

#پنج_نفری_که_در_بهشت_ملاقات_میکنید #در_بهشت_پنج_نفر_منتظر_شما_هستند #میچ_آلبوم #پاملا_یوخانیان #نشر_قطره
...

imannarimani95

View

آذر ۲

Open
. تعدادی کتاب ارزشمند و نسخه .
تعدادی کتاب ارزشمند و نسخه خطی و صفحاتی از برخی از کتاب ها از کتابخانه مرولا دزدیده می شود و کمیسر برونتی باید معمای این دزدی را حل کند...

من خیلی طرفدار رمان های جنایی_پلیسی نیستم و شاید به همین دلیل هم بود که این کتاب چند ماهی روی میزم بود و تمام نمیشد. البته خود کتاب هم ریتم و ضرب آهنگ کندی دارد و کمی کند پیش رفت.
از ویژگی های خوب کتاب، توصیف دلپذیر فضای شهر ونیز بود. به علاوه استفاده نویسنده از واژه های ایتالیایی در طول داستان فکر میکنم تصمیم درستی بود و حال و هوای خوبی به کتاب داده بود.
فکر می کنم مخاطبان کتاب احتمالا طرفداران رمان های جنایی و طرفداران کتاب هایی با موضوع کتاب هستند و احتمالا این دو گروه از خواندن کتاب لذت میبرند.

سپاس از دکتر احسان رضایی بابت معرفی این کتاب
@ehsaanrezaei

بخش هایی از کتاب

برونتی فکر کرد به چشم یک کتابدار، تخریب کتاب به همان بدی سرقت آن است.

بعضی کسایی که برای تحقیقاتشون میان اینجا، اسم کتاب هایی رو میارن و من گاهی سعی میکنم بخونمشون... اینطوری وقتی میرفتم خونه، حرفای جدیدی برای زنم داشتم.

هر روز میاد اینجا؛ اینه که کم کم یه جورهایی مثل یه نگهبان روش حساب می کنیم... آدمهای کمی میان کتابخونه و به گمونم بعد از یه مدت کم کم احساس کردیم میشناسیمشون. به همین خاطر هم دیگه بهشون مشکوک نبودیم.

#کمیسر_برونتی_یاد_می_گیرد_که_هیچ_کتابی_را_از_روی_جلد_قضاوت_نکند 
#دونا_لئون #سبا_هاشمی_نسب #انتشارات_چترنگ

.
تعدادی کتاب ارزشمند و نسخه خطی و صفحاتی از برخی از کتاب ها از کتابخانه مرولا دزدیده می شود و کمیسر برونتی باید معمای این دزدی را حل کند...

من خیلی طرفدار رمان های جنایی_پلیسی نیستم و شاید به همین دلیل هم بود که این کتاب چند ماهی روی میزم بود و تمام نمیشد. البته خود کتاب هم ریتم و ضرب آهنگ کندی دارد و کمی کند پیش رفت.
از ویژگی های خوب کتاب، توصیف دلپذیر فضای شهر ونیز بود. به علاوه استفاده نویسنده از واژه های ایتالیایی در طول داستان فکر میکنم تصمیم درستی بود و حال و هوای خوبی به کتاب داده بود.
فکر می کنم مخاطبان کتاب احتمالا طرفداران رمان های جنایی و طرفداران کتاب هایی با موضوع کتاب هستند و احتمالا این دو گروه از خواندن کتاب لذت میبرند.

سپاس از دکتر احسان رضایی بابت معرفی این کتاب
@ehsaanrezaei

بخش هایی از کتاب

برونتی فکر کرد به چشم یک کتابدار، تخریب کتاب به همان بدی سرقت آن است.

بعضی کسایی که برای تحقیقاتشون میان اینجا، اسم کتاب هایی رو میارن و من گاهی سعی میکنم بخونمشون... اینطوری وقتی میرفتم خونه، حرفای جدیدی برای زنم داشتم.

هر روز میاد اینجا؛ اینه که کم کم یه جورهایی مثل یه نگهبان روش حساب می کنیم... آدمهای کمی میان کتابخونه و به گمونم بعد از یه مدت کم کم احساس کردیم میشناسیمشون. به همین خاطر هم دیگه بهشون مشکوک نبودیم.

#کمیسر_برونتی_یاد_می_گیرد_که_هیچ_کتابی_را_از_روی_جلد_قضاوت_نکند
#دونا_لئون #سبا_هاشمی_نسب #انتشارات_چترنگ
...

imannarimani95

View

آبا ۳۰

Open
.
ایده خیلی از نوشته هام، مثل این نوشته تو شبایی به ذهنم میاد که از ناراحتی خوابم نمیبره. شنبه شب به خودم میگفتم چرا خیلی وقته کسی از درد این جوان های مظلوم چیزی نمیگه، چرا همه یادشون رفته که بیکاری سخته، بیکاری زجر آوره اونم تو زمانه ای که تنهاتر از قبل شدیم.
قدرت این درد ها و افکار انقدر زیاد بود که مقاومتم شکست و همون شب حدود ساعت 2 شروع کردم هر چی به ذهنم میومد رو نوشتم تا تونستم بخوابم.
فردا صبحش یه کم به نوشته های پراکنده ام سرو سامان دادم ولی هنوز مطمئن نبودم که باید برای جایی بفرستمشون. برای همین مثل همیشه برای چند تا از دوستام فرستادم و نظرشون رو خواستم. اونایی که این درد رو لمس کرده بودن خیلی با نوشته ام احساس همذات پنداری کرده بودن و گفتن وقتی میخوندیم دقیقا انگار حرفای دل خودمون بود.
فکر کردم همین کافیه واسه انتشارش. همین که حرف دل چند نفر رو زده باشم دلیل خوبیه که همه کنایه های بعدش رو به جون بخرم.
امروز که دوباره این متن رو میخوندم دیدم خیلی شلخته نوشتم. البته برای خودم خیلی عجیب نبود چون خیلی وقته نمیتونم ذهنم رو منسجم کنم.
همه حرف من تو این یادداشت این بود که لطفا این روزا بیشتر هوای همدیگه رو داشته باشیم. خیلی از دوستامون شرایط خوبی از نظر روحی ندارند و احساس پوچی می کنن؛ بد نیست هر از گاهی پای حرفاشون بشینیم به درداشون گوش بدیم حتی اگه نمیتونیم کاری براشون کنیم.

جملات پایانی یادداشت:

"آخرین جملاتم خطاب به همه کتابداران، مسئولان، مدیران، اساتید و خلاصه همه کسانی است که در جایگاهی هستند؛ می‌خواهم به همه کسایی که دستشان می‌رسد و می‌توانند کاری کنند بگویم که یک روزِ شما، با یک روزِ یک دانشجو یا فارغ التحصیل بیکار یکی نیست. کسی که بیکار است صبح نمی‌خواهد از خواب بیدار شود، چون نمی‌خواهد یک روز دیگر هم با این واقعیت مواجه شود که بیکار است. هر روز برای کسی که بیکار است ممکن است به اندازه چند سال طولانی و دردناک باشد.  اگر کتابدار هستید، لطفا طوری کار کنید که باعث ارتقای حرفه و رشته شوید چون ممکن است خوب کار کردن شما باعث شود مدیران به اهمیت این رشته پی‌ببرند. اگر استاد دانشگاه هستید، لطفا از ارتباطاتان با مدیران و تصمیم‌گیران برای حل این مشکل بزرگ استفاده کنید و  حداقل برای مدتی از تعداد ورودی‌های این رشته کم کنید. برای دانشجویی که قصد تغییر رشته یا انصراف دارد، تصویر رویایی نسازید تا از تغییر رشته یا انصرافش جلوگیری کنید. خلاصه آنکه هر کدام از ما که کاری از دستمان برمی‌آید کاری کنیم و بترسیم از ظلم به کسانی که یاوری جز خداوند ندارد."

منبع: لیزنا

.
ایده خیلی از نوشته هام، مثل این نوشته تو شبایی به ذهنم میاد که از ناراحتی خوابم نمیبره. شنبه شب به خودم میگفتم چرا خیلی وقته کسی از درد این جوان های مظلوم چیزی نمیگه، چرا همه یادشون رفته که بیکاری سخته، بیکاری زجر آوره اونم تو زمانه ای که تنهاتر از قبل شدیم.
قدرت این درد ها و افکار انقدر زیاد بود که مقاومتم شکست و همون شب حدود ساعت 2 شروع کردم هر چی به ذهنم میومد رو نوشتم تا تونستم بخوابم.
فردا صبحش یه کم به نوشته های پراکنده ام سرو سامان دادم ولی هنوز مطمئن نبودم که باید برای جایی بفرستمشون. برای همین مثل همیشه برای چند تا از دوستام فرستادم و نظرشون رو خواستم. اونایی که این درد رو لمس کرده بودن خیلی با نوشته ام احساس همذات پنداری کرده بودن و گفتن وقتی میخوندیم دقیقا انگار حرفای دل خودمون بود.
فکر کردم همین کافیه واسه انتشارش. همین که حرف دل چند نفر رو زده باشم دلیل خوبیه که همه کنایه های بعدش رو به جون بخرم.
امروز که دوباره این متن رو میخوندم دیدم خیلی شلخته نوشتم. البته برای خودم خیلی عجیب نبود چون خیلی وقته نمیتونم ذهنم رو منسجم کنم.
همه حرف من تو این یادداشت این بود که لطفا این روزا بیشتر هوای همدیگه رو داشته باشیم. خیلی از دوستامون شرایط خوبی از نظر روحی ندارند و احساس پوچی می کنن؛ بد نیست هر از گاهی پای حرفاشون بشینیم به درداشون گوش بدیم حتی اگه نمیتونیم کاری براشون کنیم.

جملات پایانی یادداشت:

"آخرین جملاتم خطاب به همه کتابداران، مسئولان، مدیران، اساتید و خلاصه همه کسانی است که در جایگاهی هستند؛ می‌خواهم به همه کسایی که دستشان می‌رسد و می‌توانند کاری کنند بگویم که یک روزِ شما، با یک روزِ یک دانشجو یا فارغ التحصیل بیکار یکی نیست. کسی که بیکار است صبح نمی‌خواهد از خواب بیدار شود، چون نمی‌خواهد یک روز دیگر هم با این واقعیت مواجه شود که بیکار است. هر روز برای کسی که بیکار است ممکن است به اندازه چند سال طولانی و دردناک باشد. اگر کتابدار هستید، لطفا طوری کار کنید که باعث ارتقای حرفه و رشته شوید چون ممکن است خوب کار کردن شما باعث شود مدیران به اهمیت این رشته پی‌ببرند. اگر استاد دانشگاه هستید، لطفا از ارتباطاتان با مدیران و تصمیم‌گیران برای حل این مشکل بزرگ استفاده کنید و حداقل برای مدتی از تعداد ورودی‌های این رشته کم کنید. برای دانشجویی که قصد تغییر رشته یا انصراف دارد، تصویر رویایی نسازید تا از تغییر رشته یا انصرافش جلوگیری کنید. خلاصه آنکه هر کدام از ما که کاری از دستمان برمی‌آید کاری کنیم و بترسیم از ظلم به کسانی که یاوری جز خداوند ندارد."

منبع: لیزنا
...

imannarimani95

View

آبا ۷

Open
.
باشگاه کتابخوانی جین آستین از آن دسته کتاب هاییست که من برایشان یک قفسه درست کرده ام و اسمشان را گذاشتم کتابهایی درباره کتاب، در ستایش کتاب. ویژگی اصلی این قفسه این است که اگر عاشق کتاب نباشید احتمالا از آنها لذت نمی برید.
همانطور که از اسم کتاب مشخص است، ماجرای کتاب حول یک گروه کتابخوانی می گذرد که علاقه زیادی به جین آستین دارند. هر جلسه در خانه یکی از اعضا جمع می شوند و درباره یکی از کتاب ها صحبت می کنند.
به جز جولیسن و سیلویا که از نوجوانی با هم دوست بوده اند، بقیه اعضای گروه به مرور و به واسطه علاقه به جین آستین به گروه اضافه می شوند. هر فصل از کتاب روایت صحبت های گروه در مورد یکی از کتاب ها به اضافه داستان زندگی یکی از اعضای گروه است.
قطعا اگر کتاب های جین آستین را خوانده باشید، کتاب برایتان لذت بخش تر خواهد شد اما داستان های هر یک از اعضا هم آنقدر جذاب است که شما را با خود همراه می کند. شخصیت های باشگاه کتاب هر کدام ویژگی های خاصی دارند و به گونه ای انتخاب شده اند که احتمالا بسیاری از افراد بتوانند حداقل با یکی از شخصیت ها ارتباط نزدیک پیدا کنند.
در مجموع برای من کتاب خوب، روان و دل پذیری بود. حال و هوای کتاب انقدر خوب بود که خواندنش حالم را خوب کرد.
نکته مهم این کتاب برای من ترجمه بسیار خوب، روان و همراه با پانویس ها و توضیحات تکمیل کننده بود که با توجه به نوع کتاب و ارجاعات آن بسیار ضروری بود. 

بخشی از کتاب

کتاب هدیه دادن وقتی جمله مداخله آمیز "خب از کتاب ها خوشت اومد یا نه؟" به دنبالش می آمد تبدیل به تحمیل میشد.

سیلویا اندیشید که چطور همه پدر و مادر ها زندگی های ناممکنی برای فرزندانشان آرزو میکنند. شروع خوش، وسط خوش، پایان خوش. بدون هیچ افت و خیزی.  اگر پدر و مادر ها موفق می شدند آرزو هایشان را پیش ببرند، بچه ها چه سرنوشت های یکنواخت و بی مزه ای پیدا می کردند.

پی نوشت
در طول کتاب بیشتر از همه چیز حسودیم شد به حال اعضای باشگاه کتابخوانی. به نظرم هیچی بهتر از این نیست که دوستای کتابخوان داشته باشی و ماهی یکبار به دور از همه دغدغه ها، دوستانه کتاب بخوانی و لذت ببری.

#باشگاه_کتابخوانی #ثنا_نصاری #نشر_نیماژ #باشگاه_کتابخوانی_جین_آستین #جین_آستین #کارن_جوی_فاولر

.
باشگاه کتابخوانی جین آستین از آن دسته کتاب هاییست که من برایشان یک قفسه درست کرده ام و اسمشان را گذاشتم کتابهایی درباره کتاب، در ستایش کتاب. ویژگی اصلی این قفسه این است که اگر عاشق کتاب نباشید احتمالا از آنها لذت نمی برید.
همانطور که از اسم کتاب مشخص است، ماجرای کتاب حول یک گروه کتابخوانی می گذرد که علاقه زیادی به جین آستین دارند. هر جلسه در خانه یکی از اعضا جمع می شوند و درباره یکی از کتاب ها صحبت می کنند.
به جز جولیسن و سیلویا که از نوجوانی با هم دوست بوده اند، بقیه اعضای گروه به مرور و به واسطه علاقه به جین آستین به گروه اضافه می شوند. هر فصل از کتاب روایت صحبت های گروه در مورد یکی از کتاب ها به اضافه داستان زندگی یکی از اعضای گروه است.
قطعا اگر کتاب های جین آستین را خوانده باشید، کتاب برایتان لذت بخش تر خواهد شد اما داستان های هر یک از اعضا هم آنقدر جذاب است که شما را با خود همراه می کند. شخصیت های باشگاه کتاب هر کدام ویژگی های خاصی دارند و به گونه ای انتخاب شده اند که احتمالا بسیاری از افراد بتوانند حداقل با یکی از شخصیت ها ارتباط نزدیک پیدا کنند.
در مجموع برای من کتاب خوب، روان و دل پذیری بود. حال و هوای کتاب انقدر خوب بود که خواندنش حالم را خوب کرد.
نکته مهم این کتاب برای من ترجمه بسیار خوب، روان و همراه با پانویس ها و توضیحات تکمیل کننده بود که با توجه به نوع کتاب و ارجاعات آن بسیار ضروری بود.

بخشی از کتاب

کتاب هدیه دادن وقتی جمله مداخله آمیز "خب از کتاب ها خوشت اومد یا نه؟" به دنبالش می آمد تبدیل به تحمیل میشد.

سیلویا اندیشید که چطور همه پدر و مادر ها زندگی های ناممکنی برای فرزندانشان آرزو میکنند. شروع خوش، وسط خوش، پایان خوش. بدون هیچ افت و خیزی. اگر پدر و مادر ها موفق می شدند آرزو هایشان را پیش ببرند، بچه ها چه سرنوشت های یکنواخت و بی مزه ای پیدا می کردند.

پی نوشت
در طول کتاب بیشتر از همه چیز حسودیم شد به حال اعضای باشگاه کتابخوانی. به نظرم هیچی بهتر از این نیست که دوستای کتابخوان داشته باشی و ماهی یکبار به دور از همه دغدغه ها، دوستانه کتاب بخوانی و لذت ببری.

#باشگاه_کتابخوانی #ثنا_نصاری #نشر_نیماژ #باشگاه_کتابخوانی_جین_آستین #جین_آستین #کارن_جوی_فاولر
...

imannarimani95

View

آبا ۵

Open
.
تولستوی در کتاب چه باید کرد می نویسد نویسنده ها همانطور که باید از زیبایی ها صحبت کنند، درد ها را هم باید بیان کنند. برای #جان_اشتاین_بک درد مهم است. او درد را خوب می شناسد و به بهترین شکل آن را بیان می کند.
ماجرای کتاب در دهه ۱۹۳۰ یعنی سال‌های پس از بحران اقتصادی آمریکا و در شرایطی است که خانواده های زیادی از کارگران به دلیل بدهی به بانک ها مجبور به مهاجرت به کالیفرنیا می شوند.
ظاهرا این کتاب بخاطر بیان همین ظلم ها مدتی هم در آمریکا ممنوع بوده است. با این حال ظلم سرمایه داران بر محرومان چیزی نبوده که به آن زمان محدود باشد و همین باعث شده این کتاب سال ها خوانده شود و انسان های زیادی درد های خود را در آیینه این کتاب ببینند.
در این راه خوانندگان کتاب نیز با یکی از خانواده های کارگر و مهاجر یعنی جاد ها همراه می شوند. تصویرسازی فوق العاده نویسنده باعث می شود که لحظه به لحظه با این خانواده همراهی کنید و خودتان را شاهد و ناظر همه تلخی ها و دردهای آنها حس کنید.
همه این کارگران مورد ظلم سرمایه داران هستند. آنها برای زنده ماندن مجبورند با حقوق پایین کار کنند و عدم اتحاد و همکاری آنها باعث می شود که روز به روز خانواده های بیشتری در گرسنگی تلف شوند.
سرمایه داران کارگران را سرکوب می کنند؛ اما غافل از اینکه هر وحشی گری آنها ممکن است سرنگونی را اندکی عقب اندازد اما آن را آن را بیشتر اجتناب ناپذیر می کند. خشم کارگران بارور می شود.

بخشی هایی از کتاب

"نمی دانستند که مرز بین گرسنگی و خشم، خط باریکی است."

"در روح این مردم، #خوشه_های_خشم پر می شود و می روید و سنگین می شود؛ سنگین می شود تا به بار بنشیند."

"چگونه می‌توان کسی را ترساند که شکمش فریاد گرسنگی می‌کشد و روده‌های بچه‌هایش از نخوردن به پیچ و تاب در می‌آید؟ دیگر چیزی نمی‌تواند او را بترساند. او بدترین ترسها را دیده است. "

" شرکت ها، بانک ها و کمپانی ها ندانسته گور خود را می کندند. نمی دانستند رشته ای که گرسنگی را از خشم جدا می کند خیلی نازک است. به جای افزودن به مزد ها، پولشان را در راه تهیه نارنجک های گازدار، هفت تیر، استخدام محافظ، تهیه لیست سیاه و دست آموز کردن گروه های جیره خوار به کار میبردند."

.
تولستوی در کتاب چه باید کرد می نویسد نویسنده ها همانطور که باید از زیبایی ها صحبت کنند، درد ها را هم باید بیان کنند. برای #جان_اشتاین_بک درد مهم است. او درد را خوب می شناسد و به بهترین شکل آن را بیان می کند.
ماجرای کتاب در دهه ۱۹۳۰ یعنی سال‌های پس از بحران اقتصادی آمریکا و در شرایطی است که خانواده های زیادی از کارگران به دلیل بدهی به بانک ها مجبور به مهاجرت به کالیفرنیا می شوند.
ظاهرا این کتاب بخاطر بیان همین ظلم ها مدتی هم در آمریکا ممنوع بوده است. با این حال ظلم سرمایه داران بر محرومان چیزی نبوده که به آن زمان محدود باشد و همین باعث شده این کتاب سال ها خوانده شود و انسان های زیادی درد های خود را در آیینه این کتاب ببینند.
در این راه خوانندگان کتاب نیز با یکی از خانواده های کارگر و مهاجر یعنی جاد ها همراه می شوند. تصویرسازی فوق العاده نویسنده باعث می شود که لحظه به لحظه با این خانواده همراهی کنید و خودتان را شاهد و ناظر همه تلخی ها و دردهای آنها حس کنید.
همه این کارگران مورد ظلم سرمایه داران هستند. آنها برای زنده ماندن مجبورند با حقوق پایین کار کنند و عدم اتحاد و همکاری آنها باعث می شود که روز به روز خانواده های بیشتری در گرسنگی تلف شوند.
سرمایه داران کارگران را سرکوب می کنند؛ اما غافل از اینکه هر وحشی گری آنها ممکن است سرنگونی را اندکی عقب اندازد اما آن را آن را بیشتر اجتناب ناپذیر می کند. خشم کارگران بارور می شود.

بخشی هایی از کتاب

"نمی دانستند که مرز بین گرسنگی و خشم، خط باریکی است."

"در روح این مردم، #خوشه_های_خشم پر می شود و می روید و سنگین می شود؛ سنگین می شود تا به بار بنشیند."

"چگونه می‌توان کسی را ترساند که شکمش فریاد گرسنگی می‌کشد و روده‌های بچه‌هایش از نخوردن به پیچ و تاب در می‌آید؟ دیگر چیزی نمی‌تواند او را بترساند. او بدترین ترسها را دیده است. "

" شرکت ها، بانک ها و کمپانی ها ندانسته گور خود را می کندند. نمی دانستند رشته ای که گرسنگی را از خشم جدا می کند خیلی نازک است. به جای افزودن به مزد ها، پولشان را در راه تهیه نارنجک های گازدار، هفت تیر، استخدام محافظ، تهیه لیست سیاه و دست آموز کردن گروه های جیره خوار به کار میبردند."
...

imannarimani95

View

آبا ۳

Open
. داستان کتاب در آینده (شاید .
داستان کتاب در آینده (شاید نه چندان دور) اتفاق میفته و ماجرای خانواده ای رو روایت میکنه که کسب و کار خانوادگیشون یعنی مغازه خودکشی رو اداره می کنند. مغازه خودکشی راه های جذابی برای خودکشی به مشتری هاش ارائه میده که کاملا تضمینی هستند مثل خودکشی با سیب سمی تیورینگ(روشی که من خیلی دوس داشتم😅). شعار مغازه هم اینه: آیا در زندگی شکست خورده اید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید!
کتاب ایده جدید و جذابی داره و سراسر کتاب پر از طنز تلخه. مثلا تصور کنید موقع تولد به کسی گفته بشه "تبریک میگم، یکسال از عمرت کم شد!" یا مادری که شب ها قبل از خواب برای دخترش داستان خودکشی تعریف میکنه. گاهی هم نویسنده به درستی طعنه هایی به زندگی امروز ما میزنه مثل اینکه اگه میخوای ناامید و افسرده بشی، حتما اخبار تماشا کن.
قسمت قابل توجه کتاب برای من این بود که خیلی از مشتری های مغازه خودکشی آدمهایی هستند که از تنهایی قصد خودکشی دارن. تنهایی موضوع اصلیه خیلی از فیلم ها و کتاب هایی که میخوان آینده رو برای ما به تصویر بکشن (مثل فیلم her). در آینده ای که #ژان_تولی برای ما به تصویر میکشه آدمها انقدر تنها هستند که وقتی از مغازه خودکشی مار سمی برای خودکشی میخرن انقدر باهاش رابطه احساسی پیدا می کنند که دیگه خودکشی نمی کنند.
در چنین فضایی، فرزند سوم خانواده یعنی آلن، شاد وعاشق زندگیه و همین تضاد جالبی در کتاب به وجود میاره. نکته منفی کتاب شاید همین عجیب و غیرقابل باور بودن آلن و امیدش به زندگی باشه. تو دنیای آلن هیچ نکته منفی وجود نداره و این باعث شده کتاب کمی حالت شعارزدگی داشته باشه. علاوه بر این، پایان کتاب هم میتونست کمی بهتر باشه.
در مجموع کتاب #مغازه_خودکشی کوتاه، روان، جذاب و خواندنی بود؛ هرچند که نباید از این کتاب توقع یک شاهکار رو داشت.

#نشر_چشمه #احسان_کرم_ویسی

.
داستان کتاب در آینده (شاید نه چندان دور) اتفاق میفته و ماجرای خانواده ای رو روایت میکنه که کسب و کار خانوادگیشون یعنی مغازه خودکشی رو اداره می کنند. مغازه خودکشی راه های جذابی برای خودکشی به مشتری هاش ارائه میده که کاملا تضمینی هستند مثل خودکشی با سیب سمی تیورینگ(روشی که من خیلی دوس داشتم😅). شعار مغازه هم اینه: آیا در زندگی شکست خورده اید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید!
کتاب ایده جدید و جذابی داره و سراسر کتاب پر از طنز تلخه. مثلا تصور کنید موقع تولد به کسی گفته بشه "تبریک میگم، یکسال از عمرت کم شد!" یا مادری که شب ها قبل از خواب برای دخترش داستان خودکشی تعریف میکنه. گاهی هم نویسنده به درستی طعنه هایی به زندگی امروز ما میزنه مثل اینکه اگه میخوای ناامید و افسرده بشی، حتما اخبار تماشا کن.
قسمت قابل توجه کتاب برای من این بود که خیلی از مشتری های مغازه خودکشی آدمهایی هستند که از تنهایی قصد خودکشی دارن. تنهایی موضوع اصلیه خیلی از فیلم ها و کتاب هایی که میخوان آینده رو برای ما به تصویر بکشن (مثل فیلم her). در آینده ای که #ژان_تولی برای ما به تصویر میکشه آدمها انقدر تنها هستند که وقتی از مغازه خودکشی مار سمی برای خودکشی میخرن انقدر باهاش رابطه احساسی پیدا می کنند که دیگه خودکشی نمی کنند.
در چنین فضایی، فرزند سوم خانواده یعنی آلن، شاد وعاشق زندگیه و همین تضاد جالبی در کتاب به وجود میاره. نکته منفی کتاب شاید همین عجیب و غیرقابل باور بودن آلن و امیدش به زندگی باشه. تو دنیای آلن هیچ نکته منفی وجود نداره و این باعث شده کتاب کمی حالت شعارزدگی داشته باشه. علاوه بر این، پایان کتاب هم میتونست کمی بهتر باشه.
در مجموع کتاب #مغازه_خودکشی کوتاه، روان، جذاب و خواندنی بود؛ هرچند که نباید از این کتاب توقع یک شاهکار رو داشت.

#نشر_چشمه #احسان_کرم_ویسی
...

imannarimani95

View

مهر ۲۷

Open
. در چند روز اخیر در حال خوان .
در چند روز اخیر در حال خواندن کتاب #خوشه_های_خشم بودم. کتابی که در آن اشتاین بک به خوبی ظلم سرمایه داران بر کارگران و نفرت و فاصله این دو گروه را به تصویر کشیده است. تقریبا اواخر آن کتاب بودم که به طور اتفاقی با #چه_باید_کرد  جناب تولستوی آشنا شدم. از قضا تم اصلی این کتاب هم فقر، تنگدستی و فاصله طبقاتی بود و آنقدر خوش خوان و جذاب بود که پیش از خوشه های خشم تمامش کردم.
تولستوی که از جمله ثروتمندان و اشراف جامعه خودش است و زمانی که برای درمان بیماری اش به مسکو می آید با این واقعیت مواجه می شود که فقرای زیادی در شهر زندگی می کنند و تعداد آنها روز به روز در حال افزایش هستند.
او بدون آنکه بخواهد اغراق کند یا خود را انسانی خوب جلوه بدهد قصد دارد به فقرا کمک کند. این در حالیست که این فقر و فاصله طبقاتی برای بسیاری در شهر عادی است و دوستان ثروتمند او با استدلال هایی سعی می کنند او را از توجه به این موضوع منع کنند. انگار فقر را بخشی از زندگی شهری می دانند که باید وجود داشته باشد.
#تولستوی به محله های پایین شهر میرود و با فقرا همنشین می شود. در تحقیقش درباره زندگی آنها متوجه می شود خیلی از این افراد تنبل هستند تا فقیر. به عبارت دیگر بخشی از آنها بیش از آنکه از فقر مالی رنج ببرند، گرفتار فقر فکری و فرهنگی هستند.
با این حال این را هم میفهمد که اگر برخی از آنها تنبل هستند، بسیاری از ثروتمندان نیز تنبل هستند و در طول روز هیچ کار مفیدی جز خوردن و خوابیدن انجام نمی دهند. او متوجه می شود که بسیاری از ثروتمندان در حال استثمار فقرا هستند و این موضوع روز به روز نفرت و فاصله طبقاتی بین این دو گروه را بیشتر می کند.
در نهایت پاسخ تولستوی به این پاسخ که چه باید کرد همان حکایت #سعدی است. سعدی در بوستان نقل می کند که فردی نزد حاکم عادلی رفت و گفت بهتر نیست به جای این لباس ساده قبایی از پارچه چینی برای خود بدوزی؟ و حاکم اینگونه پاسخ داد:

بگفت: این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است

نسخه پیشنهادی تولستوی هم برای حل مشکل این است که همه ثروتمندان باید به اندازه ای که نیاز دارند بپوشند و بخورند و بقیه را بین فقرا تقسیم کنند. البته شاید این پاسخ درست یا عملی نباشد اما شجاعت، جسارت و صداقت تولستوی در این کتاب قابل ستایش و احترام است.

بخشی از کتاب
فهمیده بودم آن فلک زده ها با آنکه برای شهری ها جان می کنند، یک نفرت پنهان هم در وجودشان دارند که از ترس از دست دادن کار آن را پنهان می کنند. مجبورند همیشه تظاهر به راضی بودن از اوضاع کنند تا لقمه شان را از دست ندهند.

.
در چند روز اخیر در حال خواندن کتاب #خوشه_های_خشم بودم. کتابی که در آن اشتاین بک به خوبی ظلم سرمایه داران بر کارگران و نفرت و فاصله این دو گروه را به تصویر کشیده است. تقریبا اواخر آن کتاب بودم که به طور اتفاقی با #چه_باید_کرد جناب تولستوی آشنا شدم. از قضا تم اصلی این کتاب هم فقر، تنگدستی و فاصله طبقاتی بود و آنقدر خوش خوان و جذاب بود که پیش از خوشه های خشم تمامش کردم.
تولستوی که از جمله ثروتمندان و اشراف جامعه خودش است و زمانی که برای درمان بیماری اش به مسکو می آید با این واقعیت مواجه می شود که فقرای زیادی در شهر زندگی می کنند و تعداد آنها روز به روز در حال افزایش هستند.
او بدون آنکه بخواهد اغراق کند یا خود را انسانی خوب جلوه بدهد قصد دارد به فقرا کمک کند. این در حالیست که این فقر و فاصله طبقاتی برای بسیاری در شهر عادی است و دوستان ثروتمند او با استدلال هایی سعی می کنند او را از توجه به این موضوع منع کنند. انگار فقر را بخشی از زندگی شهری می دانند که باید وجود داشته باشد.
#تولستوی به محله های پایین شهر میرود و با فقرا همنشین می شود. در تحقیقش درباره زندگی آنها متوجه می شود خیلی از این افراد تنبل هستند تا فقیر. به عبارت دیگر بخشی از آنها بیش از آنکه از فقر مالی رنج ببرند، گرفتار فقر فکری و فرهنگی هستند.
با این حال این را هم میفهمد که اگر برخی از آنها تنبل هستند، بسیاری از ثروتمندان نیز تنبل هستند و در طول روز هیچ کار مفیدی جز خوردن و خوابیدن انجام نمی دهند. او متوجه می شود که بسیاری از ثروتمندان در حال استثمار فقرا هستند و این موضوع روز به روز نفرت و فاصله طبقاتی بین این دو گروه را بیشتر می کند.
در نهایت پاسخ تولستوی به این پاسخ که چه باید کرد همان حکایت #سعدی است. سعدی در بوستان نقل می کند که فردی نزد حاکم عادلی رفت و گفت بهتر نیست به جای این لباس ساده قبایی از پارچه چینی برای خود بدوزی؟ و حاکم اینگونه پاسخ داد:

بگفت: این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است

نسخه پیشنهادی تولستوی هم برای حل مشکل این است که همه ثروتمندان باید به اندازه ای که نیاز دارند بپوشند و بخورند و بقیه را بین فقرا تقسیم کنند. البته شاید این پاسخ درست یا عملی نباشد اما شجاعت، جسارت و صداقت تولستوی در این کتاب قابل ستایش و احترام است.

بخشی از کتاب
فهمیده بودم آن فلک زده ها با آنکه برای شهری ها جان می کنند، یک نفرت پنهان هم در وجودشان دارند که از ترس از دست دادن کار آن را پنهان می کنند. مجبورند همیشه تظاهر به راضی بودن از اوضاع کنند تا لقمه شان را از دست ندهند.
...

imannarimani95

View

مهر ۱۹

Open
. تازیو شخصیت اصلی کتاب زمان .
تازیو شخصیت اصلی کتاب زمانی که یک اثر هنری بودم به این دلیل که زیبایی و شهرت کمتری نسبت به برادران خود دارد، بارها خودکشی ناموفق داشته است؛ تا اینکه هنرمند معروف شهر، زئوس به او پیشنهاد میدهد تا با عمل جراحی به انسانی زیبا و البته اثر هنری جدید او تبدیل شود...
نقد های نوشته شده درباره کتاب را که میخواندم بسیاری از خوانندگان از معمولی بودن داستان یا پایان نه چندان خوبش گفته بودند. اما از نظر من حتی اگر کتاب از نظر ادبی فاخر نباشد، از نظر محتوا و تلنگری که قصد دارد به انسان مدرن بزند بسیار تامل برانگیز و خواندیست.
راستش را بخواهید من نتوانستم تازیو یا همان آدام را بخاطر کاری که کرد سرزنش کنم چون به نظرم همه ما کم و بیش مشکل او را داریم. ما به دنبال تایید دیگران هستیم. طوری حرف میزنیم که دیگران دوستمان داشته باشند، طوری لباس میپوشیم که جلب توجه کنیم و دائما درگیر به نمایش گذاشتن چیز هایی در شبکه های اجتماعی هستیم که در نظر دیگران جالب باشد. ما هم مثل آدام از معمولی بودن بیزاریم و به آدمهایی که شهرت بیشتری دارند حسودی می کنیم و دوست داریم جای آنها باشیم.
در جمعی بودیم، بزرگی پرسید آیا پدر و مادر شما  زیباترین زن و مردی هستند که میشناسید؟ همه پاسخ دادند خیر. گفت اما همه ما عاشق پدر و مادر هایمان هستیم. پس برای اینکه کسی شما را دوست داشته باشد نیازی نیست زیبا باشید. برای اینکه دیگران ما را دوست داشته باشند کافی است اول خودمان، خودمان را دوست بداریم و سپس دیگران را دوست داشته باشیم.

بخشی از کتاب
زئوس گفت : دوست جوان من ! هرکدام از ما سه موجود هستیم، یک وجود شئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ماست، و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره‌ی ما می گویند. وجود اول یعنی جسم خارج از اختیار ماست، این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم. مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ماست خیلی فریبنده و گول‌زننده است: یعنی ما فقط از آنچه که میدانیم وجود دارد آگاهیم. از آنچه که هستیم. می توان گفت که آگاهی قلم‌موی چسبناک سربه‌راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم، به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می دهد. ما دریافت ها و ادراکات دیگران را بر می انگیزیم. آن ها را انکار می کنیم و اراده می کنیم، حتی اگر شایستگی های اندکی داشته باشیم. آنچه دیگران می گویند، به وجود ما بستگی دارد.

#زمانی_که_یک_اثر_هنری_بودم
#اریک_امانوئل_اشمیت

.
تازیو شخصیت اصلی کتاب زمانی که یک اثر هنری بودم به این دلیل که زیبایی و شهرت کمتری نسبت به برادران خود دارد، بارها خودکشی ناموفق داشته است؛ تا اینکه هنرمند معروف شهر، زئوس به او پیشنهاد میدهد تا با عمل جراحی به انسانی زیبا و البته اثر هنری جدید او تبدیل شود...
نقد های نوشته شده درباره کتاب را که میخواندم بسیاری از خوانندگان از معمولی بودن داستان یا پایان نه چندان خوبش گفته بودند. اما از نظر من حتی اگر کتاب از نظر ادبی فاخر نباشد، از نظر محتوا و تلنگری که قصد دارد به انسان مدرن بزند بسیار تامل برانگیز و خواندیست.
راستش را بخواهید من نتوانستم تازیو یا همان آدام را بخاطر کاری که کرد سرزنش کنم چون به نظرم همه ما کم و بیش مشکل او را داریم. ما به دنبال تایید دیگران هستیم. طوری حرف میزنیم که دیگران دوستمان داشته باشند، طوری لباس میپوشیم که جلب توجه کنیم و دائما درگیر به نمایش گذاشتن چیز هایی در شبکه های اجتماعی هستیم که در نظر دیگران جالب باشد. ما هم مثل آدام از معمولی بودن بیزاریم و به آدمهایی که شهرت بیشتری دارند حسودی می کنیم و دوست داریم جای آنها باشیم.
در جمعی بودیم، بزرگی پرسید آیا پدر و مادر شما زیباترین زن و مردی هستند که میشناسید؟ همه پاسخ دادند خیر. گفت اما همه ما عاشق پدر و مادر هایمان هستیم. پس برای اینکه کسی شما را دوست داشته باشد نیازی نیست زیبا باشید. برای اینکه دیگران ما را دوست داشته باشند کافی است اول خودمان، خودمان را دوست بداریم و سپس دیگران را دوست داشته باشیم.

بخشی از کتاب
زئوس گفت : دوست جوان من ! هرکدام از ما سه موجود هستیم، یک وجود شئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ماست، و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره‌ی ما می گویند. وجود اول یعنی جسم خارج از اختیار ماست، این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم. مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ماست خیلی فریبنده و گول‌زننده است: یعنی ما فقط از آنچه که میدانیم وجود دارد آگاهیم. از آنچه که هستیم. می توان گفت که آگاهی قلم‌موی چسبناک سربه‌راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم، به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می دهد. ما دریافت ها و ادراکات دیگران را بر می انگیزیم. آن ها را انکار می کنیم و اراده می کنیم، حتی اگر شایستگی های اندکی داشته باشیم. آنچه دیگران می گویند، به وجود ما بستگی دارد.

#زمانی_که_یک_اثر_هنری_بودم
#اریک_امانوئل_اشمیت
...

imannarimani95

View

مهر ۱۸

Open
. - من از بچگی دو تا رفیق بیشت .
- من از بچگی دو تا رفیق بیشتر نداشتم؛ اگه میخواستم بشنوم کتاب میخوندم، اگه میخواستم حرف بزنم مادرم بود.
- دیگه نیست؟
چرا بعضی وقتا میاد ولی دیگه حرفای منو نمیشنوه، حرفیم نمیزنه که من بشنوم.
- فکر نمیکنید اگه شما خوشبخت بشید اون راضی تره؟
- خوشبختی که زورکی نمیشه.
- نه زورکی نیست. شما آدم موفقی هستین. چیزای زیادی میدونین.
- دونستن خوشبختی نمیاره.
- راحتی که میاره، آدمی که میدونه خیالش راحت تره.
- شاید همین دونستن عذابش بده.
- مهم نیست. اگه دنیاش عوض بشه به عذابش میارزه.
" #شب_های_روشن - #فرزاد_موتمن "

یک عاشقانه ساده و کوتاه. کتابی درباره عشق، دوستی، انتظار و تنهایی. امید و ناامیدی.
و اقتباسی بی نظیر و وطنی، آمیخته با اشعار عاشقانه فارسی و دیالوگ های بی نظیر.
#فیودور_داستایفسکی  #سروش_حبیبی #نشر_ماهی

.
- من از بچگی دو تا رفیق بیشتر نداشتم؛ اگه میخواستم بشنوم کتاب میخوندم، اگه میخواستم حرف بزنم مادرم بود.
- دیگه نیست؟
چرا بعضی وقتا میاد ولی دیگه حرفای منو نمیشنوه، حرفیم نمیزنه که من بشنوم.
- فکر نمیکنید اگه شما خوشبخت بشید اون راضی تره؟
- خوشبختی که زورکی نمیشه.
- نه زورکی نیست. شما آدم موفقی هستین. چیزای زیادی میدونین.
- دونستن خوشبختی نمیاره.
- راحتی که میاره، آدمی که میدونه خیالش راحت تره.
- شاید همین دونستن عذابش بده.
- مهم نیست. اگه دنیاش عوض بشه به عذابش میارزه.
" #شب_های_روشن - #فرزاد_موتمن "

یک عاشقانه ساده و کوتاه. کتابی درباره عشق، دوستی، انتظار و تنهایی. امید و ناامیدی.
و اقتباسی بی نظیر و وطنی، آمیخته با اشعار عاشقانه فارسی و دیالوگ های بی نظیر.
#فیودور_داستایفسکی #سروش_حبیبی #نشر_ماهی
...

imannarimani95

View

مهر ۱۶

Open
. عباس باید هم از مشک محافظت .
عباس باید هم از مشک محافظت کند، هم از جان خویش. حفظ جان برای حفظ آب و حفظ آب برای حفظ جانان.
اگر عباس نماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند و اگر آب نماند، عباس با چه رویی خودش را به خیمه ها برساند؟
آنچه اکنون در آغوش عباس است، فقط یک مشک آب نیست، آبروی عباس است، حیثیت عباس است.
آنچه اکنون در آغوش عباس است، عصاره حیات سی و پنج ساله عباس است، بهانه تولد عباس است، انگیزه حیات عباس است.
پس برای عباس این فقط یک مشک آب نیست. قیمتی ترین محموله عالم است. این فقط یک مشک آب نیست، رسالت تاریخی عباس است.
... اکنون نه دستی مانده و نه سپری و نه شمشیری، اما مشک آب مانده است و چه باک اگر هیچ چیز جز مشک نماند، حتی خود عباس. به شرطی که بتواند این مشک را به خیمه ها برساند.
ده ها تیر بر بدن عباس نشسته است و خون چون زرهی سرخ تمام بدنش را پوشانده است اما عباس انگار هیچ زخمی را بر بدن خویش احساس نمی کند چرا که مشک همچنان... اما نه.... ناگهان تیری بر قلب مشک می نشیند و جگر عباس را به آتش می کشد.
تیر نه بر مشک که بر قلب امید عباس می نشیند و دشمن به روشنی می فهمد که عباس، دیگر توان برای جنگیدن و دلیلی برای زنده ماندن ندارد.

#سقای_آب_و_ادب #سید_مهدی_شجاعی #اربعین_حسینی

.
عباس باید هم از مشک محافظت کند، هم از جان خویش. حفظ جان برای حفظ آب و حفظ آب برای حفظ جانان.
اگر عباس نماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند و اگر آب نماند، عباس با چه رویی خودش را به خیمه ها برساند؟
آنچه اکنون در آغوش عباس است، فقط یک مشک آب نیست، آبروی عباس است، حیثیت عباس است.
آنچه اکنون در آغوش عباس است، عصاره حیات سی و پنج ساله عباس است، بهانه تولد عباس است، انگیزه حیات عباس است.
پس برای عباس این فقط یک مشک آب نیست. قیمتی ترین محموله عالم است. این فقط یک مشک آب نیست، رسالت تاریخی عباس است.
... اکنون نه دستی مانده و نه سپری و نه شمشیری، اما مشک آب مانده است و چه باک اگر هیچ چیز جز مشک نماند، حتی خود عباس. به شرطی که بتواند این مشک را به خیمه ها برساند.
ده ها تیر بر بدن عباس نشسته است و خون چون زرهی سرخ تمام بدنش را پوشانده است اما عباس انگار هیچ زخمی را بر بدن خویش احساس نمی کند چرا که مشک همچنان... اما نه.... ناگهان تیری بر قلب مشک می نشیند و جگر عباس را به آتش می کشد.
تیر نه بر مشک که بر قلب امید عباس می نشیند و دشمن به روشنی می فهمد که عباس، دیگر توان برای جنگیدن و دلیلی برای زنده ماندن ندارد.

#سقای_آب_و_ادب #سید_مهدی_شجاعی #اربعین_حسینی
...

imannarimani95

View

مهر ۱۲

Open
. یکی از اولین چیزهایی که با .
یکی از اولین چیزهایی که با خواندن کتاب‌ها در نظرم تداعی می‌شود، تلاشی است که برای به دست آوردنشان می‌کردم. نه برای داشتنشان، این را یادتان باشد، بلکه برای در دست گرفتنشان. از لحظه‌ای که اشتیاق امانم را می‌برید، جلوِ رویم فقط و فقط موانع مختلف می‌دیدم. همیشه کتاب‌هایی که از کتابخانهٔ عمومی می‌خواستم بیرون بودند. و البته هیچ‌وقت پولی در بساط نداشتم آن‌ها را بخرم. گرفتن مجوز از کتابخانهٔ محلمان ــ آن موقع هجده نوزده سالم بود ــ برای امانت گرفتن اثر ضالهای چون اعترافات یک ابله نوشتهٔ استریندبرگ واقعاً ناممکن بود. آن روزها کتاب‌هایی که خواندنشان برای جوان‌ترها ممنوع بود، با ستاره‌هایی مشخص شده بودند ــ یک، دو یا سه ستاره ــ طبق درجهٔ بی‌اخلاقی‌هایی که به آن‌ها نسبت داده می‌شد. به نظرم چنین روالی هنوز پابرجاست. امیدوارم همین‌طور باشد، چون جز این نوع طبقه‌بندی و ممنوعیت احمقانه، اقدام بهتری نمی‌شناسم که اشتیاق آدم را برانگیزد.

آنچه که خواندید، چند خط اول کتاب #خواندن_در_توالت بود. موضوع اصلی کتاب، #خواندن و #مطالعه و شامل دو بخش با عنوان "آنها زنده بودند و با من حرف میزدند" و "خواندن در توالت" می شود.  بخش اول کتاب خیلی روان و خودمانی است که در آن نویسنده از تجربیات و اندیشه هایش درباره کتاب خواندن صحبت می کند. اما هرچقدر قسمت اول خواندنی است و به نظرم می شود بارها و بارها خواند و به آن فکر کرد، بخش دوم کتاب چنگی به دل نمیزند.

بخش هایی از کتاب

تا جایی که می شود کم بخوانید نه زیاد!

سخت ترین کار در زندگی این است که یاد بگیری فقط کار هایی را انجام بدهی که واقعا به درد آسایشت می خورد.

کتاب بی همتا کمیابند.

کتاب هایی که آدم در بچگی می خواند به آدم تحمیل می شود. خوش به حال بچه ای که پدر و مادر عاقلی دارد!

هرچه بیشتر می خواندم سختگیرتر میشدم. به نظرم هیچ کتابی به اندازه کافی خوب نبود.

کتاب یکی از معدود چیزهایی است که انسان‌ها از ته دل برایش احترام قایل‌اند. و آن انسان هرچه نیک‌تر باشد، راحت‌تر می‌تواند از محترم‌ترین دارایی‌های خود دل بکند. کتابی که بیهوده توی قفسه گذاشته شده، مهماتی هدررفته است. کتاب‌ها هم مثل پول باید مدام در جریان باشند. تا بالاترین درجه قرض داده و قرض گرفته شوند ــ هم کتاب‌ها هم پول! اما به‌ویژه کتاب‌ها، چون بسیار بیشتر از پول بیانگر مسائل‌اند. کتاب نه‌تنها دوست آدم است، بلکه برایتان دوست هم پیدا می‌کند. وقتی با دل و جان کتابی در اختیار داشته باشید، پربارید. اما وقتی آن را دست کسی بدهید پرباری‌تان سه برابر خواهد شد.

.
یکی از اولین چیزهایی که با خواندن کتاب‌ها در نظرم تداعی می‌شود، تلاشی است که برای به دست آوردنشان می‌کردم. نه برای داشتنشان، این را یادتان باشد، بلکه برای در دست گرفتنشان. از لحظه‌ای که اشتیاق امانم را می‌برید، جلوِ رویم فقط و فقط موانع مختلف می‌دیدم. همیشه کتاب‌هایی که از کتابخانهٔ عمومی می‌خواستم بیرون بودند. و البته هیچ‌وقت پولی در بساط نداشتم آن‌ها را بخرم. گرفتن مجوز از کتابخانهٔ محلمان ــ آن موقع هجده نوزده سالم بود ــ برای امانت گرفتن اثر ضالهای چون اعترافات یک ابله نوشتهٔ استریندبرگ واقعاً ناممکن بود. آن روزها کتاب‌هایی که خواندنشان برای جوان‌ترها ممنوع بود، با ستاره‌هایی مشخص شده بودند ــ یک، دو یا سه ستاره ــ طبق درجهٔ بی‌اخلاقی‌هایی که به آن‌ها نسبت داده می‌شد. به نظرم چنین روالی هنوز پابرجاست. امیدوارم همین‌طور باشد، چون جز این نوع طبقه‌بندی و ممنوعیت احمقانه، اقدام بهتری نمی‌شناسم که اشتیاق آدم را برانگیزد.

آنچه که خواندید، چند خط اول کتاب #خواندن_در_توالت بود. موضوع اصلی کتاب، #خواندن و #مطالعه و شامل دو بخش با عنوان "آنها زنده بودند و با من حرف میزدند" و "خواندن در توالت" می شود. بخش اول کتاب خیلی روان و خودمانی است که در آن نویسنده از تجربیات و اندیشه هایش درباره کتاب خواندن صحبت می کند. اما هرچقدر قسمت اول خواندنی است و به نظرم می شود بارها و بارها خواند و به آن فکر کرد، بخش دوم کتاب چنگی به دل نمیزند.

بخش هایی از کتاب

تا جایی که می شود کم بخوانید نه زیاد!

سخت ترین کار در زندگی این است که یاد بگیری فقط کار هایی را انجام بدهی که واقعا به درد آسایشت می خورد.

کتاب بی همتا کمیابند.

کتاب هایی که آدم در بچگی می خواند به آدم تحمیل می شود. خوش به حال بچه ای که پدر و مادر عاقلی دارد!

هرچه بیشتر می خواندم سختگیرتر میشدم. به نظرم هیچ کتابی به اندازه کافی خوب نبود.

کتاب یکی از معدود چیزهایی است که انسان‌ها از ته دل برایش احترام قایل‌اند. و آن انسان هرچه نیک‌تر باشد، راحت‌تر می‌تواند از محترم‌ترین دارایی‌های خود دل بکند. کتابی که بیهوده توی قفسه گذاشته شده، مهماتی هدررفته است. کتاب‌ها هم مثل پول باید مدام در جریان باشند. تا بالاترین درجه قرض داده و قرض گرفته شوند ــ هم کتاب‌ها هم پول! اما به‌ویژه کتاب‌ها، چون بسیار بیشتر از پول بیانگر مسائل‌اند. کتاب نه‌تنها دوست آدم است، بلکه برایتان دوست هم پیدا می‌کند. وقتی با دل و جان کتابی در اختیار داشته باشید، پربارید. اما وقتی آن را دست کسی بدهید پرباری‌تان سه برابر خواهد شد.
...

imannarimani95

View

شهر ۳۰

Open
.
بی اعتنایی به شایعات و قضاوت های نادرست

 در خطبه پنجم #نهج_البلاغه ، ابوسفیان و عده ای دیگر نزد حضرت علی می آیند و می گویند که خلافت حق شماست و نباید سکوت کنید و باید برعلیه ابوبکر قیام کنید. البته حضرت علی (ع) می داند که هدف آنها اقامه حق نیست بلکه به دنبال اهداف قبیله ای و پست و مقام هستند. با این حال حضرت به آنها می گوید که اولا خلافت برای من مثل آبی آلوده و لقمه ای گلوگیر است و خیال نکنید که من عاشق خلافت هستم. خلافت برای آنهایی که می خواهند از آن کاخ فراهم کنند و زندگی مرفه داشته باشند لذت بخش است اما برای یک انسان متعهد و مسئول یک وظیفه سنگین است.
نکته دومی که حضرت علی خطاب به آنها می گوید این است که «پیروز و رستگار کسی است که به وسیله بال پرواز کند» و در تفسیر این جمله آمده است که حضرت قیام کردن را در آن شرایط عقلانی و منطقی نمی دانستند چرا که عموم مسلمانان در این قیام با حضرت همراه نبودند. در واقع حضرت به این نکته اشاره می کند که با اینکه من میدانم که خلافت حق من است اما منطقی نیست که بخواهم در این شرایط قیام کنم. درادامه نیز حضرت اضافه می کنند که خلافت برای من در شرایط فعلی مثل میوه نرسیده است.
اما نکته بسیار مهم این خطبه زمانی است که حضرت علی (ع) از قضاوت های مردم درباره خودشان می گویند. حضرت می فرمایند که من هر کاری که انجام دهم مردم یک قضاوتی می کنند. اگر جنگ کنم بسیاری می گویند که حرص حکومت دارد و اگر سکوت کنم می گویند از مرگ ترسیده!
در توضیح این نکته نویسنده اضافه می کند که هر کاری که انسان در جامعه انجام دهد بالاخره عده ای به آن ایراد می گیرند. بنابراین انسان باید خوب مشورت کند و به مسیر فکر کند و اگر راه درست را یافت دیگر به حرف مردم توجه نکند چرا که مردم حتی در کار معصومین هم اشکال می کردند و این حرف ها نباید مانع ما شود.
در همین رابطه امام صادق (ع) می فرمایند: «رضایت مردم هیچ وقت به دست نمی آید و زبانهای آنها هیچ گاه ضبط نمی شود که به نفع انسان حرف بزنند و چگونه می توانید از چیزی که انبیا و رسولان و حجت های خدا هم از دست آن سالم نبودند سالم باشید؟»

از کتاب #درس_هایی_از_نهج_البلاغه

.
بی اعتنایی به شایعات و قضاوت های نادرست

در خطبه پنجم #نهج_البلاغه ، ابوسفیان و عده ای دیگر نزد حضرت علی می آیند و می گویند که خلافت حق شماست و نباید سکوت کنید و باید برعلیه ابوبکر قیام کنید. البته حضرت علی (ع) می داند که هدف آنها اقامه حق نیست بلکه به دنبال اهداف قبیله ای و پست و مقام هستند. با این حال حضرت به آنها می گوید که اولا خلافت برای من مثل آبی آلوده و لقمه ای گلوگیر است و خیال نکنید که من عاشق خلافت هستم. خلافت برای آنهایی که می خواهند از آن کاخ فراهم کنند و زندگی مرفه داشته باشند لذت بخش است اما برای یک انسان متعهد و مسئول یک وظیفه سنگین است.
نکته دومی که حضرت علی خطاب به آنها می گوید این است که «پیروز و رستگار کسی است که به وسیله بال پرواز کند» و در تفسیر این جمله آمده است که حضرت قیام کردن را در آن شرایط عقلانی و منطقی نمی دانستند چرا که عموم مسلمانان در این قیام با حضرت همراه نبودند. در واقع حضرت به این نکته اشاره می کند که با اینکه من میدانم که خلافت حق من است اما منطقی نیست که بخواهم در این شرایط قیام کنم. درادامه نیز حضرت اضافه می کنند که خلافت برای من در شرایط فعلی مثل میوه نرسیده است.
اما نکته بسیار مهم این خطبه زمانی است که حضرت علی (ع) از قضاوت های مردم درباره خودشان می گویند. حضرت می فرمایند که من هر کاری که انجام دهم مردم یک قضاوتی می کنند. اگر جنگ کنم بسیاری می گویند که حرص حکومت دارد و اگر سکوت کنم می گویند از مرگ ترسیده!
در توضیح این نکته نویسنده اضافه می کند که هر کاری که انسان در جامعه انجام دهد بالاخره عده ای به آن ایراد می گیرند. بنابراین انسان باید خوب مشورت کند و به مسیر فکر کند و اگر راه درست را یافت دیگر به حرف مردم توجه نکند چرا که مردم حتی در کار معصومین هم اشکال می کردند و این حرف ها نباید مانع ما شود.
در همین رابطه امام صادق (ع) می فرمایند: «رضایت مردم هیچ وقت به دست نمی آید و زبانهای آنها هیچ گاه ضبط نمی شود که به نفع انسان حرف بزنند و چگونه می توانید از چیزی که انبیا و رسولان و حجت های خدا هم از دست آن سالم نبودند سالم باشید؟»

از کتاب #درس_هایی_از_نهج_البلاغه
...

imannarimani95

View

شهر ۲۸

Open
. میگن اگه میخواید لاغر بشید .
میگن اگه میخواید لاغر بشید، دوستای لاغر پیدا کنید و اگه میخواید بیشتر کتاب بخونید، چند تا دوست کتابخون پیدا کنین.
بودن تو جمع آدمای کتابخون باعث ایجاد انگیزه و شاید رقابت مثبت برای کتاب خوندن میشه. میتونید باهاشون درباره کتابا حرف بزنید و کتاب هایی رو که خوندین رو بهشون معرفی کنید.
#گودریدز شبکه اجتماعی تخصصی در زمینه کتابه که کمک میکنه کلی دوست کتابخون پیدا کنین، کتاب هاتون رو باهاشون به اشتراک بزارید، نظراتشون رو در مورد کتاب هایی که دارید میخونید بدونید، با کتاب های جدید و خوب آشنا بشین، به کتابا امتیاز بدین و قفسه مجازی کتابهایی رو که تا حالا خوندین ایجاد کنید.
این ویژگی آخر باعث شد بدونم که دختر پرتقال صدمین کتابی بود که من خوندم. البته در مقایسه با خیلی از دوستام تو گودریدز که اکثرا چند برابر من کتاب خوندن، از اینکه فقط صد تا کتاب خوندم خیلی حس خوبی ندارم.
شاید این بزرگترین چالش بودن تو جمع کتابخون هاست که ممکنه برای اینکه از دیگران عقب نمونید و کتابای بیشتری بخونید، کیفیت رو فدای کمیت کنید. باید یادمون باشه که خوندن کتابای زیاد خیلی خوبه ولی اگه تو رفتارها و کیفیت زندگیمون تاثیری نداشته باشه، فرقی با افرادی که کتاب نمیخونن نداریم.

پ.ن 1 : این صد کتاب منهای کتاب هاییه که خوندم و دوستشون نداشتم یا نیمه کاره رها کردم و همچنین کتاب هایی که در گودریدز وجود نداشت.

پ.ن 2:این 8 ماه کرونایی هم کمک زیادی به خلق این عدد 100 کرد و تقریبا یک سوم کتاب ها رو تو همین مدت خواندم.

.
میگن اگه میخواید لاغر بشید، دوستای لاغر پیدا کنید و اگه میخواید بیشتر کتاب بخونید، چند تا دوست کتابخون پیدا کنین.
بودن تو جمع آدمای کتابخون باعث ایجاد انگیزه و شاید رقابت مثبت برای کتاب خوندن میشه. میتونید باهاشون درباره کتابا حرف بزنید و کتاب هایی رو که خوندین رو بهشون معرفی کنید.
#گودریدز شبکه اجتماعی تخصصی در زمینه کتابه که کمک میکنه کلی دوست کتابخون پیدا کنین، کتاب هاتون رو باهاشون به اشتراک بزارید، نظراتشون رو در مورد کتاب هایی که دارید میخونید بدونید، با کتاب های جدید و خوب آشنا بشین، به کتابا امتیاز بدین و قفسه مجازی کتابهایی رو که تا حالا خوندین ایجاد کنید.
این ویژگی آخر باعث شد بدونم که دختر پرتقال صدمین کتابی بود که من خوندم. البته در مقایسه با خیلی از دوستام تو گودریدز که اکثرا چند برابر من کتاب خوندن، از اینکه فقط صد تا کتاب خوندم خیلی حس خوبی ندارم.
شاید این بزرگترین چالش بودن تو جمع کتابخون هاست که ممکنه برای اینکه از دیگران عقب نمونید و کتابای بیشتری بخونید، کیفیت رو فدای کمیت کنید. باید یادمون باشه که خوندن کتابای زیاد خیلی خوبه ولی اگه تو رفتارها و کیفیت زندگیمون تاثیری نداشته باشه، فرقی با افرادی که کتاب نمیخونن نداریم.

پ.ن 1 : این صد کتاب منهای کتاب هاییه که خوندم و دوستشون نداشتم یا نیمه کاره رها کردم و همچنین کتاب هایی که در گودریدز وجود نداشت.

پ.ن 2:این 8 ماه کرونایی هم کمک زیادی به خلق این عدد 100 کرد و تقریبا یک سوم کتاب ها رو تو همین مدت خواندم.
...

imannarimani95

View

شهر ۲۵

Open
.
به نظرم #یوستین_گردر از آن دست نویسنده هایی است که ثابت کرده می تواند مباحث پیچیده فلسفی را خیلی خوب در قالب داستان مطرح کند. اوایل فکر می کردم برخلاف دنیای سوفی، این کتاب یک داستان عاشقانه است؛ اما جناب گاردر باز هم نتوانست جلوی سوالات فلسفی اش را بگیرد و در پایان باز پای فلسفه را وسط کشید.
با این حال به نظرم تفاوت مهم این کتاب با دنیای سوفی در این بود که در #دنیای_سوفی فلسفه در قالب داستان بیان شده اما در #دختر_پرتقال با داستانی با چاشنی فلسفه مواجه هستیم.
با اینکه در دختر پرتقال هم  هدف اصلی نویسنده روبه رو کردن مخاطب با پرسش های فلسفی بوده اما حجم کمتری از آن را به فلسفه اختصاص داده است. شاید بتوان گفت که احتمالا این کتاب پیش زمینه ای است برای کسی که قصد دارد دنیای سوفی را بخواند.
به نظر من مخاطبان اصلی کتاب نوجوانان هستند و احتمالا افرادی مثل من که در نوجوانی کتاب نمی خواندند با خواندن کتاب افسوس خواهند خورد که چرا این کتاب را در آن زمان مطالعه نکردند.
داستان کتاب در مورد پسری پانزده‌ ساله است که پدرش که مبتلا به بیماری سخت بوده را در چهارسالگی از دست داده است؛ اما پدرش در روز های پایانی عمر تصمیم می گیرد برای پسرش نامه‌ای بنویسد و با طرح سؤالات فلسفی خود، ذهن پسر را با مضامینی همچون زندگی، مرگ و عشق و به چالش بکشد.

بخشی از کتاب
زمانی را تصور کن که تازه همه‌چیز به‌وجود آمده بود و تو در آستانه افسانه حیات بودی و حق انتخاب داشتی. می‌توانستی برای یک‌بار در این سیاره به دنیا بیایی. اما نمی‌دانستی که چه‌وقت باید زندگی را شروع کنی، چگونه و چه مدت؟ فرض کن فقط همین را می‌دانستی که اگر تصمیم می‌گرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق می‌افتاد که وقتش رسیده بود. این را هم می‌دانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسان‌ها این افسانه آن‌قدر دلپذیر است که وقتی به ترک‌کردن‌اش فکر می‌کنند، اشک دور چشمان‌شان حلقه می‌زند...».

ما نمیتونیم مالک گذشته هم باشیم، اما سوال اینه که آینده مشترکی داریم یا نه؟

.
به نظرم #یوستین_گردر از آن دست نویسنده هایی است که ثابت کرده می تواند مباحث پیچیده فلسفی را خیلی خوب در قالب داستان مطرح کند. اوایل فکر می کردم برخلاف دنیای سوفی، این کتاب یک داستان عاشقانه است؛ اما جناب گاردر باز هم نتوانست جلوی سوالات فلسفی اش را بگیرد و در پایان باز پای فلسفه را وسط کشید.
با این حال به نظرم تفاوت مهم این کتاب با دنیای سوفی در این بود که در #دنیای_سوفی فلسفه در قالب داستان بیان شده اما در #دختر_پرتقال با داستانی با چاشنی فلسفه مواجه هستیم.
با اینکه در دختر پرتقال هم هدف اصلی نویسنده روبه رو کردن مخاطب با پرسش های فلسفی بوده اما حجم کمتری از آن را به فلسفه اختصاص داده است. شاید بتوان گفت که احتمالا این کتاب پیش زمینه ای است برای کسی که قصد دارد دنیای سوفی را بخواند.
به نظر من مخاطبان اصلی کتاب نوجوانان هستند و احتمالا افرادی مثل من که در نوجوانی کتاب نمی خواندند با خواندن کتاب افسوس خواهند خورد که چرا این کتاب را در آن زمان مطالعه نکردند.
داستان کتاب در مورد پسری پانزده‌ ساله است که پدرش که مبتلا به بیماری سخت بوده را در چهارسالگی از دست داده است؛ اما پدرش در روز های پایانی عمر تصمیم می گیرد برای پسرش نامه‌ای بنویسد و با طرح سؤالات فلسفی خود، ذهن پسر را با مضامینی همچون زندگی، مرگ و عشق و به چالش بکشد.

بخشی از کتاب
زمانی را تصور کن که تازه همه‌چیز به‌وجود آمده بود و تو در آستانه افسانه حیات بودی و حق انتخاب داشتی. می‌توانستی برای یک‌بار در این سیاره به دنیا بیایی. اما نمی‌دانستی که چه‌وقت باید زندگی را شروع کنی، چگونه و چه مدت؟ فرض کن فقط همین را می‌دانستی که اگر تصمیم می‌گرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق می‌افتاد که وقتش رسیده بود. این را هم می‌دانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسان‌ها این افسانه آن‌قدر دلپذیر است که وقتی به ترک‌کردن‌اش فکر می‌کنند، اشک دور چشمان‌شان حلقه می‌زند...».

ما نمیتونیم مالک گذشته هم باشیم، اما سوال اینه که آینده مشترکی داریم یا نه؟
...

imannarimani95

View

شهر ۲۳

Open
. چرا دشوار ترین کار در جهان .
چرا دشوار ترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد کنی که آزاد است؟
جمله بالا احتمالا حرف اصلی کتاب #جاناتان_مرغ_دریایی بود. دسته ای از مرغان دریایی که تنها کار مهمشان در زندگی پرواز برای خوردن است. اما جاناتان پرواز را دوست دارد نه برای غذا پیدا کردن بلکه برای خود پرواز، برای رهایی و برای آزادی.
شاید به بیان دیگر کتاب طعنه ای دارد به آنها که همه زندگی ایشان نان است و آنقدر درگیر زندگی مادی شده اند که هدف از زندگی را فراموش کرده اند. برخلاف آنها، جاناتان می خواهد متفاوت باشد و فکر می کند که زندگی یک مرغ دریایی بسیار والاتر از این است که تنها به خوردن ختم شود.
کتاب شاید به نوعی رنگ و بوی دینی و عرفانی هم داشت. جاناتان پرواز می کند و از دسته مرغ های دریایی طرد می شود اما مقابل آنها می ایستد و به پرواز ادامه می دهد تا زمانی که به بهشت می رود. آنجا مراحل سیر و سلوکش را کامل می کند اما میخواهد برگردد تا بقیه را هم به اوج برساند. برمیگردد و برای خودش پیروانی پیدا می کند و روز به روز به تعداد آنهایی که به او ایمان می آورند اضافه می شود. او را بیشتر طرد و تحریم میکنند اما او طرفداران بیشتری پیدا می کند. پیروانش تصور می کنند که نمی توانند مثل او باشند و او برگزیده است. او را در جایگاه خدایی می پندارند. اما او همه حرفش این است که من فقط پرواز کردم و شما هم اگر از بند هایتان رها شوید و پرواز کنید در جایگاه من خواهید بود.
در مجموع کتاب گیرا، کوتاه و خواندنیست اما نباید توقع یک شاهکار داشت. ایده اصلی کتاب به نوعی وام گرفته از بسیاری از داستان ها و حکایت های پیش از خود است اما #ریچارد_باخ نویسنده کتاب توانسته با استفاده از حکایتی جذاب آن را بیان کند.

بخش هایی از کتاب:
از تنهایی غصه نمی‌خورد، فقط از این بابت اندوهگین بود که سایر مرغان دریایی حاضر نیستند به شکوه پرواز، که در انتظارشان است، باور بیاورند؛ حاضر نیستند چشمان‌شان را باز کنند و ببینند.

بهشت یک مکان نیست و یک زمان هم نیست. بهشت یعنی کامل شدن.

تنها قانون واقعی آن است که به آزادی منتهی شود؛ قانون دیگری وجود ندارد.

.
چرا دشوار ترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد کنی که آزاد است؟
جمله بالا احتمالا حرف اصلی کتاب #جاناتان_مرغ_دریایی بود. دسته ای از مرغان دریایی که تنها کار مهمشان در زندگی پرواز برای خوردن است. اما جاناتان پرواز را دوست دارد نه برای غذا پیدا کردن بلکه برای خود پرواز، برای رهایی و برای آزادی.
شاید به بیان دیگر کتاب طعنه ای دارد به آنها که همه زندگی ایشان نان است و آنقدر درگیر زندگی مادی شده اند که هدف از زندگی را فراموش کرده اند. برخلاف آنها، جاناتان می خواهد متفاوت باشد و فکر می کند که زندگی یک مرغ دریایی بسیار والاتر از این است که تنها به خوردن ختم شود.
کتاب شاید به نوعی رنگ و بوی دینی و عرفانی هم داشت. جاناتان پرواز می کند و از دسته مرغ های دریایی طرد می شود اما مقابل آنها می ایستد و به پرواز ادامه می دهد تا زمانی که به بهشت می رود. آنجا مراحل سیر و سلوکش را کامل می کند اما میخواهد برگردد تا بقیه را هم به اوج برساند. برمیگردد و برای خودش پیروانی پیدا می کند و روز به روز به تعداد آنهایی که به او ایمان می آورند اضافه می شود. او را بیشتر طرد و تحریم میکنند اما او طرفداران بیشتری پیدا می کند. پیروانش تصور می کنند که نمی توانند مثل او باشند و او برگزیده است. او را در جایگاه خدایی می پندارند. اما او همه حرفش این است که من فقط پرواز کردم و شما هم اگر از بند هایتان رها شوید و پرواز کنید در جایگاه من خواهید بود.
در مجموع کتاب گیرا، کوتاه و خواندنیست اما نباید توقع یک شاهکار داشت. ایده اصلی کتاب به نوعی وام گرفته از بسیاری از داستان ها و حکایت های پیش از خود است اما #ریچارد_باخ نویسنده کتاب توانسته با استفاده از حکایتی جذاب آن را بیان کند.

بخش هایی از کتاب:
از تنهایی غصه نمی‌خورد، فقط از این بابت اندوهگین بود که سایر مرغان دریایی حاضر نیستند به شکوه پرواز، که در انتظارشان است، باور بیاورند؛ حاضر نیستند چشمان‌شان را باز کنند و ببینند.

بهشت یک مکان نیست و یک زمان هم نیست. بهشت یعنی کامل شدن.

تنها قانون واقعی آن است که به آزادی منتهی شود؛ قانون دیگری وجود ندارد.
...

Load More Follow on Instagram

آخرین نظرات

  • ایمان نریمانی در لطفا دانشجو نگیرید!
  • ایمان نریمانی در توجه به مقیاس‌پذیری در بازاریابی کتابخانه
  • آمنه جمشیدزاده در لطفا دانشجو نگیرید!
  • محمدحسن در توجه به مقیاس‌پذیری در بازاریابی کتابخانه
  • محمدحسن در دیجیتالم کجا بود؟ من همون کتابخانه سنتی خود رو میخوام

لینک های مفید

پایگاه تحلیلی خبری کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران

خبرگزاری کتاب ايران

انجمن کتابداری ایران

انجمن کتابداری شاخه قم

نشریه الکترونیکی شناسه

مجله مطالعات خواندن

نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور

وبلاگ دکتر مریم صراف زاده

وب‌سایت دکتر محمد زره‌ساز

وب‌سایت شخصی دکتر سمیه سادات آخشیک

دل گفته‌ها: وبلاگ دکتر حاجی زین‌ العابدینی

کتابداران فردا

برچسب‌ها

آموزش آموزش محیط زیست آموزش کتابداری اثرناظر اسلام و محیط زیست اینستاگرام اینستاگرام کتابخانه بازاریابی بازاریابی اینستاگرام بازاریابی محتوایی بازاریابی کتابخانه تولید محتوا خدمات کتابخانه ای دانشگاه قم درخت درختکاری دکتر عیسی زارعی روانشناسی اجتماعی ساختمان سبز ستون اطلاعات سبز شبکه های اجتماعی علم اطلاعات و دانش شناسی فضای مجازی لیزنا محیط زیست مصاحبه معرفی کتاب مهارت ارتباطی میکروکتاب نوشتن نویسندگی همرنگی هنرمندانه بقاپید پژوهش کارآفرینی کارآفرینی در کتابخانه کتاب کتابخانه کتابخانه سبز کتابخانه عمومی کتابخوانی کتابدار کتابداری کتابفروشی کروناویروس

بایگانی‌ها

  • دسامبر 2020 (2)
  • نوامبر 2020 (4)
  • اکتبر 2020 (4)
  • سپتامبر 2020 (8)
  • آگوست 2020 (5)
  • جولای 2020 (6)
  • ژوئن 2020 (9)
  • می 2020 (9)
  • آوریل 2020 (5)
  • فوریه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (2)
  • نوامبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (2)
  • فوریه 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (2)
  • نوامبر 2018 (1)
  • سپتامبر 2018 (1)
  • آگوست 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (1)
  • ژانویه 2018 (3)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • می 2017 (1)
  • آوریل 2017 (1)
  • آگوست 2016 (1)
وبسایت شخصی ایمان نریمانی
  • LinkedIn
  • Instagram
رفتن به بالا