ظهر بود و داشتم ماشینم رو از پارکینگ اداره بیرون می آوردم که چشمم به پیرمرد افتاد. چهره اش برایم آشنا بود اما نمیدونستم کجا دیدمش. داشت با همکارام صحبت می کرد. من رو که دیدند اشاره ای به سمت من کردند. کنجکاو شدم که بببینم ماجرا چیه برای همین پیاده شدم و رفتم سمتشون.

بعد از کمی صحبت کردن، متوجه شدم کجا دیده بودمش. زمانی که کتابدار کتابخانه عمومی بودم به کتابخانه می آمد و اکثر کتابدار ها میشناختنش. آقای شیرازی کتابدار سابق و به نوعی جز اولین کتابداران کتابخانه عمومی بود که من سال 98 در آن کار می کردم. بعد از  کمی احوال پرسی؛ متوجه شدم که مسیرمان یکیست. فرصت خوبی بود که بیشتر حرف بزنیم.

دل پری داشت و از همان اول، متکلم وحده شد و من هم فقط گوش کردم. از سختی های سال های اولیه افتتاح کتابخانه گفت و اینکه قدر این امکانات و شرایط خوب را برای کار کردن و خدمت به مردم بدانیم. آنطور که می گفت ظاهرا قبل از افتتاح کتابخانه کارمند ارشاد بوده اما چون خودش به کتابخانه علاقه داشته، قید شرایط مالی خوب ارشاد را زده و کتابدار شده. از نگاه سطحی و غیرتخصصی مدیرانی که در طول خدمتش در کتابخانه دیده بود هم برایم گفت.

بحثمان رسید به کرونا و آقای شیرازی حرف جالبی زد که خیلی ذهنم را درگیر کرد، گفت قدر فرصت کرونا را ندانستیم، فرصت خوبی بود برای بازسازی ها و طراحی دوباره کتابخانه ها و خدمات، فهرست نویسی کتاب های مانده و سرو سامان دادن به کتابخانه ها. حرفش درست بود. واقعیت این است که بسیاری از کتابخانه ها، چه عمومی و چه تخصصی، می توانستند از فرصت نبود کاربران و خلوتی کتابخانه برای بازطراحی کتابخانه، تغییرات در کتابخانه، فهرست نویسی، رف خوانی و … استفاده کنند که حداقل آنهایی که من می شناختم این کار را نکردند.

شاید خیلی از ما به این فکر کنیم که کاش زودتر زمان بازنشستگی مان برسد، اما برای کسی که سال ها عاشق کتاب و کتابخانه بوده، بازنشستگی هم معنا ندارد. آقای شیرازی می گفت در همین مدت چند کتابخانه مسجد را داوطلبانه فهرست نویسی و سازماندهی کرده و معتقد بود که چرا دولت باید به ما بازنشستگان پول بدهد و هیچ کاری از ما نخواهد؟ باید این کار ها را به ما بسپارند.

مدتی پیش که در پروژه ای پژوهشی روی سالمندان کار می کردم، طرح های جالبی در کشور های دیگر دیدم که در بسیاری از آنها در دادن نقش های اجتماعی به سالمندان تاکید کرده بودند که اکثرا هم به صورت داوطلبانه بود. این کار باعث می شد که سالمندان احساس مفید بودن داشته باشند و ارتباط خودشان را با جامعه از دست ندهند. حالا تصور کنید کتابخانه ها چقدر می توانند از این پتانسیل برای کمک به سالمندان و انجام امور کتابخانه استفاده کنند؟

کاش تعهد و عشق آقای شیرازی به کار را همه ما داشتیم…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *