شاید عجیب باشد اما تلخترین خاطرات من از دانشگاه، فارغ التحصیلی است؛ نه به این دلیل که آنقدر به دانشگاه تعلق خاطر داشتم که نمیتوانستم از آن دل بکنم و لحظات دراماتیکی را تجربه کردم، بلکه بخاطر کفشهای آهنی که پوشیدم و از این اتاق به آن اتاق رفتم.
پرده اول: دانشگاه قم
روز اولی که برای انجام کارهای فارغ التحصیلی کارشناسی به دانشگاه قم رفتم، تصورم این بود که کارم نهایتا دو ساعت بیشتر طول نمیکشد؛ اما واقعیت این بود که این کار ساده دو روز متوالی وقتم را گرفت. پروندهات را می بینند و می گویند: خب مجموعهسازی را هم که معرفی به استاد گرفتی، بخاطر همین باید بری فلان اتاق و فلان برگه را بگیری که مشخص شود که فلان شده…. بعد هم که همه این کارها را میکنی میفهمی که مسئول مربوطه حضور ندارد و باید بروی فردا بیایی. دست آخر همه اینها را که انجام دادم و برگه مدرک موقتم را گرفتم میگویم لطفا ریز نمرات را هم برای دانشگاه خوارزمی بفرستید و یک “باشه” تحویل میگیرم.
دو سال بعد موقع دفاع کردن و در شرایطی که وقت کم آوردم میخواهم درخواست دفاع بدهم که سیستم گلستان میگوید اجازه ندارید! پیگیری میکنم و متوجه میشوم برگه تاییدیه تحصیلی از دانشگاه قم برای دانشگاه خوارزمی ارسال نشده. میگویم بعید است چون من دو سال پیش پیگیری کردم و گفتند همان روز ارسال میکنیم. باز میروم دانشگاه قم، میگویم این مشکل پیش آمده. شماره دانشجویی را میگیرد و چک میکند و میگوید بله حتی دانشگاه خوارزمی در این مدت دو نامه هم زده که مدارک فلانی را برای ما بفرستید اما مسئول مربوطه نفرستاده. اعتراض که میکنم میگویند اینجا که فقط کار شما را نداریم هزار تا کار روی سرمان ریخته، جوری که باید من شرمنده باشم و عذرخواهی کنم! میگویم خب حالا لطفا الان بفرستید. تا ظهر پیگیر کار ها میشوم و مراحل را انجام میدهم تا میرسد به جایی که برگه تاییدیه باید از اتاق مدیر برود به دبیرخانه و ارسال شود اما منشی مدیر میگوید برگه را به شما نمیدهیم، چون مسئولیت دارد، باید نامه رسان اداره بیاید و آن را به اتاق دبیرخانه ببرد. میگویم اتاق دبیرخانه همین رو به روست اگر برای خودتان زحمت است من درب را باز میگذارم و نامه را از دست شما می گیرم و میدهم اتاق رو به رو جلوی چشم خودتان و قول میدهم آن را نخوانم! اما ظاهرا راه ندارد. با هزار بدبختی نامهرسان را پیدا میکنم ( همیشه تصورم از نامهرسان این بود که کسی است که باید نامه را از شهری به شهر دیگر ببرد نه از از اتاقی به اتاقی دیگر!) و کارم بالاخره انجام میشود.
پرده دوم: دانشگاه خوارزمی
بعد از چند ماه خانهنشینی و رعایت قرنطینه، حالا مجبورم به یک سفر پرخطر بروم. چند ماه است که بیکارم و برای چند جایی هم رزومه فرستادم و گفته اند که ممکن است کارت جور شود؛ به همین خاطر باید مدارکم را تکمیل کنم از جمله مدرک فارغ التحصیلی کارشناسی ارشد. با دانشگاه تماس میگیرم که آیا حتما باید حضوری بیایم یا میشود غیرحضوری هم فارغ التحصیل شد اما پاسخ منفی است. استادم که در جریان کارم است با چند تا از مسئولین دانشگاه تماس میگیرد که چرا دانشجو در این شرایط کرونایی باید این همه راه برای یک فارغ التحصیلی بیاید؟ اما آنها هم پاسخ دادهاند که چارهای نیست و حضور الزامی است. پیش خودم فکر میکنم حتما نیاز است که میگویند باید بیایی …
مدارک را آماده میکنم، ماسک به صورت می زنم، ژل ضدعفونی کننده را داخل کیفم می گذارم و صبح ساعت 5 و نیم راه میفتم به سمت کرج. حدود ساعت 9 میرسم دانشگاه و مستقیم میروم اتاق کارشناس دانشکده روانشناسی… میدانم روز سختی در پیش دارم. مدارک را میدهم به کارشناس و ایشان میگوید که باید بروی کتابخانه و اول فایلهای الکترونیکی یا سی دی مربوط به پایان نامهات را بدهی به کتابخانه و دوم بدهیات را با کتابخانه صاف کنی. در همان اتاق دختر دیگری هم که دانشجوی کارشناسی بوده و برای فارغ التحصیلی آمده حضور دارد و کارشناس به او هم میگوید باید بروی کتابخانه و تسویه حساب کنی بعد سکوتی برقرار میشود و کارشناس از دختر می پرسد کتابخانه را که بلدی؟ دختر میگوید نه کجاست؟! بعد آدرس کتابخانه را میگیرد و میرود برای تسویه حساب! و من به این فکر میکنم که نقش کتابخانه در دانشگاه چقدر مهم است که یک دانشجو بعد از چهار سال درسخواندن نمیداند کتابخانه کجاست!
میروم کتابخانه و 25 هزار تومان بابت دیرکرد کتابهایم میپردازم. بعد از آن هم فایلهای مربوط به پایاننامه را ایمیل میکنم برای مسئول بخش پایان نامهها تا با این بخشها تسویه کنم. مسئول کتابخانه میگوید که علاوه بر فایل پایان نامه، اسکن صورت جلسه دفاع هم نیاز هست. میگویم صورت جلسه را دادم به کارشناس دانشکده، بفرمایید که برایتان اسکن کنند اما ظاهرا باید خودم این کار را انجام دهم چون علارغم اینکه هر دو مسئول اسکن دارند، این وظیفه دانشجو است که 500 متر راه برود تا انتشارات و آنجا اسکن بگیرد و باز 500 متر بیاید تا کتابخانه و اسکن را تحویل بدهد.
با همه این دردسرها بالاخره موفق میشوم خان کتابخانه را هم پشت سر بگذارم. برمیگردم خدمت کارشناس دانشکده و میگویم این دو کار انجام شد، حالا چه کنم؟ میگوید هیچی دیگر میتوانی بروی خانه چون ارسال گواهی موقت مدرک به صورت پستی انجام میشود! میگویم من این همه راه آمدم برای همین تسویه کتابخانه؟ یعنی این را نمیشد الکترونیکی انجام داد؟ میگویم حالا که آمدم باید با مدرک بروم و کارشناس که اصرار من را میبیند ارجاعم میدهد به مسئول دیگری در ساختمان مرکزی.
به ساختمان مرکزی میروم و با کارشناس آموزش آنجا صحبت میکنم و میگویم که به گواهیام نیاز فوری دارم. بعد از کمی بحث میگوید باشه نیم ساعت دیگه بیا مدرکت را میندازم جلوت! بعد خودش اصلاح می کند که بهت تحویل میدهم. از زشتی رفتارش می رنجم اما سکوت میکنم چون رمقی برای دعوا کردن و شکایت بردن به رییس دانشگاه برایم نمانده فقط میخواهم این مدرک لعنتی را بگیرم و بروم و دیگر پشت سرم را هم نگاه نکنم. میپرسد اداره رفاه رفتهای؟ می گویم خیر کسی نگفت که بروم. میگوید برو دو طبقه بالا پیش اداره رفاه دانشگاه. میگویم آخه من که همه پول خوابگاه را سر موقع دادهام و وام هم نگرفتم چه نیازی هست؟ خلاصه می روم اداره رفاه. مسئول مربوطه در سیستم چک میکند و میگوید هیچ بدهی نداری و همه چیز درست است. فکر میکنم کارم اینجا تمام شده اما میگوید باید بروی داخل فلان سایت و بگویی که اینجانب هیچ بدهی ندارم به اداره رفاه! تا ما هم تایید کنیم. همه این کارها را میکنم. موقع رفتن میپرسد دانشگاه قبلی ات بدهی نداشتی؟!نهایتا بعد از یک ساعت مدرک موقت را به صورت یک کاغذ خالی تحویلم می دهند(یا به قول خودشان میندازن جلوم!) . می روم انتشارات و یک کاور برای مدرکم میخرم و راه می افتم به سمت قم.
در راه فکر میکنم که کجای این فرایند نیاز به حضور من داشت؟ آیا نمیشد همه این فرایند را به صورت الکترونیکی و از طریق پست انجام داد؟ آیا نیاز بود که من با اتوبوسی که داخل آن پر از آدمهای مختلف از شهرهای مختلف است بیایم ترمینال، بعد سوار تاکسی پر از آدم که به هم چسبیدهاند بشوم و بیایم دانشگاه و باز در دانشگاه دائما به این اتاق و آن اتاق بروم و دست آخر باز هم همین میسر پر خطر را تا خانه طی کنم؟ چند درصد احتمال دارد که من بدون کرونا به خانه بروم و خدایی نکرده افراد خانوادهام را هم مبتلا نکنم و …
من در هر دو موضع مراجعه شما مسئولیت داشته ام. در اولی عمرم قد نداد به ماشینی کردن فرایندها. در دومی اما به زحمت توانستم همکاران را متقاعد کنم که برخی از عادت ها را ترک کنند. شما فقط همین یک نمونه را بدان که برای خودشان قانون گذاشته بودند که اگر دانشجویی از دانشگاهی دیگر آمد تنها در صورت ارائه کارت ملی حق استفاده از پایان نامه ها را دارد. از ایشان پرسیدم مگر نه این است که صاحب کارت دانشجویی قبلاً برای دریافت آن کارت جای دیگر و با ارائه کارت ملی احراز هویت شده؟ شما به چه حقی از او کارت ملی می خواهید؟ یکدیگر را نگاه کردند و … .
کارمان را بلد نیستیم و نمی خواهیم ساده اش کنیم. تمام درد این است پسر خوب.
دقیقا استاد مشکل همینجاست.
خاطرم هست همیشه سر کلاس میگفتید الان همه دنیا به سمت راحتی کاربر حرکت می کنند و به قول خودتان هر سازمانی برای اینکه جذب کاربر کند می گوید کاربر عزیزم تو چی میخواهی قربونت برم بگو که من برات فراهم کنم!
اما متاسفانه نمیدونم چرا ما تو ایران تا میتونیم همه چیز رو برای کاربرا سخت می کنیم و کلا همه چیز رو برعکس می کنیم.
مثال ساده اش هم صنعت خودروسازیمون هست که به جای اینکه مثل همه شرکتای خودروسازی دنیا دنبال مشتری بگرده و بازاریابی کنه، مشتریه که باید التماس کنه تا شاید یه ماشین بهش برسه!
سلام.
اصلا الکترونیکی هم نه، با یک تماس تلفنی ساده خیلی راحت میتونستن انجام بدن کارها رو.
چه بد که با این خاطره تمام شد براتون.
موفق باشید
سلام خانم نگهداری
بله دقیقا باید یک تلفن هم قابل حل بود چون من تمام هزینه های خوابگاهمو داده بودم، وام نداشتم و اساسا هیچ کار دیگه ای هم جز پرداخت بدهی کتابخانه نداشتم. حاضر بودم دو برابر بدهی کتابخانه رو بدم اما این همه راه نرم. تازه همه اینا یه طرف، برخورد کارمندا هم یه طرف.
امیدوارم وقتی شما برای فارغ التحصیلی رفتین بهتون خوش بگذره خخخ
من که خداروشکر بعد از دفاع سریع کارهامو انجام دادم اومدم، دقیقا قبل از این که کرونا شروع شه. مدرکم قبل از عید به دستم رسید. کارمندا هم خیلی خوب برخورد کردن راستش. خیلی تعجب کردم چرا اینطوری برخورد کردن با شما
چه خوب که تا داغ بوده چسبوندید! من چون با خانواده بودم نمیتونستم برم دنبال کاراش…
بحث بد برخورد کردن نیست، بحث اینجا بود که تو شرایط کرونا چرا وقتی میشه بدون رفت و آمد کار ها رو انجام داد باید انقدر دانشجو به زحمت بیفته. شاید باورتون نشه اما خانم بهرامی میگفت یه دانشجو از بوشهر (که الان اوج کرونا هست) میخواد بیاد کرج واسه فارغ التحصیلیش.
اگر از من بپرسند علت این رفتارها چیه، به کارمندان نسبت نمیدم. از طرفی معتقدم کارمندی که توانش در یک سیستم تحلیل رفته بهتره یا استعفا بده یا اخراج بشه. اما تا مدیریت درست نشه، هرکی بیاد همینه.
حالا سوال اینجاست که ضعف در کجای مدیریت باعث بروز مشکلات اینچنینی میشه. من معتقدم هیچ روالی برای تغییر مداوم قوانین اندیشیده نشده، حال آنکه قوانین به سرعت تغییر میکنند. یعنی قوانین یک سازمان عموما ناخودآگاه و عجولانه تغییر میکنند و همین موضوع باعث تحلیل رفتن نیروی کارمند میشه. اساسا مشکل از اونجایی شروع میشه که یک مدیر با هرگونه تغییر در قوانین مخالفت میکنه و فکر میکنه اینطوری میتونه روی کارمندامش کنترل داشته باشه. مدیر دیگری آزادی تام به کارمنداش میده تا هروقت لازم بود قوانین را به نفع ارباب رجوع تغییر بدهند. اما این دومی حتی از اولی هم بدتره. درستش اینه که مدیر به کارمنداش کمک کنه بصورت مداوم و هفتگی، برای تغییر قوانین به نفع ارباب رجوع، جلساتی دوستانه با کارمنداش تنظیم کنه. کدوم مدیری همچین کاری میکنه؟ خنده تون میگیره از اینکه میشنوید با وجود این همه ساعت جلسه باز تشکیل جلسه بتونه مشکلی رو حل کنه؟
میدونی محمدحسن جان، مشکل بنیادی تر از این حرفاس. مشکل اینجاست که سیستم اداری ما کلا اعتقادی به اینکه باید فرایند هارو برای کاربر راحت تر کنیم نداره.
نه فقط دانشگاه باشه ها، تو کتابخانه های خودمونم همینه. اعتقاد خیلی از کارمندا اینه که آدمی که میاد کارش راه بیفته باید سختی بکشه. یعنی نمیشه که یه فرایندی بدون سختی و تلاش کاربر انجام بشه.
بعد خود ما هم به عنوان کاربر (البته تو ایران) برامون جا افتاده که وقتی داریم یه خدمتی می گیریم باید سختی هاشم به جون بخریم. یه کار ساده ای مثل فارغ التحصیلی رو هزار بار میپیچونن و باید هزار تا اتاق بری.
روز اول که رفتم برای ثبت نام، کارت پایان خدمت دادم اسکن کردن. باز برای فارغ التحصیلی میگه کارت پایان خدمت بده.
ما خودمون تو کتابخانه از این جلسات داشتیم اما همیشه اگر هم کسی میخواست فرایندی برای کاربر ساده بشه یا به سود کاربر بشه اکثریت مخالف بودن.
مثلا تو کتابخانه ما اگر کسی میخواست کتاب بگیره کافی بود شماره ملیش رو بگه تا ما تو سیستم پیداش کنیم اما خیلی از همکارای من اصرار داشتن که اگه کسی کارت کتابخانه همراهش نبود نباید بهش کتاب بدیم. خب تو با این تفکر میخوای چی کار کنی؟
میدونم کدوم جلسات رو میگی ولی منظور من غیر از اون جلسات بی فایده است.