وقتی از شما می‌خواهند مطلبی برای روز معلم بنویسید، شما یک انتخاب سخت دارید و آن این است که در مورد کدام یک از اساتیدی که هر کدام حق زیادی به گردن شما دارند بنویسید. با‌این‌حال، در بین اساتید عزیزی که در دانشگاه قم زحمات زیادی برای من کشیدند، چند نفر نقش ویژه‌ای در زندگی شخصی و حرفه‌ای من داشتند که یکی از آنها دکتر زارعی است.

چندی پیش مستندی با عنوان «توپ را بگیر و پاس بده» می‌دیدم که در وصف بارسلونای رویایی گواردیولا ساخته شده بود. یکی از ویژگی‌های گواردیولا که بسیاری از بازیکنان در این مستند به آن اشاره کردند، درک بالا و رابطه نزدیک و خوب این مربی با بازیکنانش بود. در واقع به دلیل اختلاف سنی کم گواردیولا و بازیکنانش، او به خوبی توانسته بود با آنها رابطه ایجاد کند و همین موضوع هم باعث می‌شد که آنها با تمام وجود برای پیروزی بجنگند.

این ویژگی ذکر شده در مورد موفق ترین مربی سال های اخیر فوتبال دنیا، به وضوح در شخصیت دکتر زارعی هم دیده میشد. با وجود اینکه برخی از معلمان همچنان اصرار دارند که با حفظ فاصله با دانشجو و اصطلاحا حفظ کردن فاصله استاد و شاگردی، و همچنین بکارگیری ابزار ترس دانشجویان را به فراگیری علم مجبور کنند، اما دکتر زارعی نشان داد که می‌توان با یک رابطه دوستانه، برادرانه و حتی گاهی صمیمی با دانشجو، کاری کرد که آنها با میل و عشق علم را بیاموزند. در مصاحبه‌ای که در سال 95 با ایشان داشتم، در مورد این ویژگی کلاس درس ایشان پرسیدم که ایشان فرمودند:

«روانشناسان، یادگیری را تغییر در رفتار تعریف می‌کنند. چنین برداشتی از یادگیری، طبیعتاً با امر و نهی و برخورد‌های سلبی و… اتفاق نمی‌‌افتد؛ بلکه در محیط دوستانه و صمیمی و در فرایند ارتباطی کامل رخ می‌دهد. مطالعات من در حوزه ارتباطات انسانی به من ثابت کرده که ارتباطات انسانی وقتی مؤثر است که از احترام متقابل در میان باشد. قاعدتاً اگر این احترام متقابل و این صمیمیت در کلاس نباشد، یادگیری هم اتفاق نمی‌‌افتد.»

جالب آن بود که در کلاس‌های ایشان علارقم اینکه آزادی زیادی به دانشجو داده می‌شد و صمیمیت زیادی حاکم بود اما کمتر پیش می‌آمد که دانشجویی بخواهد سواستفاده کند. در واقع همانطور که خود ایشان هم فرمودند محیط کلاس کاملا مبتنی بر احترام متقابل و توام با صمیمیت بود. زمانی که درس داده میشد همه به درس گوش می‌کردند و وقتی که استاد حس می‌کردند که کلاس کشش لازم را ندارد، با شوخی‌های مخصوص به خودشان فضا را عوض می‌کردند.

نکته مهم دیگر کلاس‌های ایشان، فضای مشارکتی حاکم بر کلاس بود. در کلاس دکتر زارعی هیچ دانشجویی نمی‌توانست به درس گوش ندهد؛ چون در مورد تک تک موضوعات کلاس بحث صورت می‌گرفت و ایشان از همه می‌خواستند که در بحث مشارکت کنند. این موضوع حداقل برای من یک فرصت بی نظیر بود. من تا جایی که یادم هست هیچ وقت در 12 سال دانش آموزی‌ام در کلاس صحبت نمی‌کردم. همیشه شخصیت درونگرا و خجالتی داشتم، انقدر که حتی اگر پاسخ سوال معلمم را هم می‌دانستم برایم سخت بود که در جمع صحبت کنم. اما فضای مشارکتی کلاس ایشان شرایطی را به وجود آورد که کم کم به اجبار، در همه بحث‌ها مشارکت می‌کردم و این مشارکت باعث شد که ترس من از صحبت در کلاس کم کم کمتر شود. این موضوع تا جایی ادامه داشت که اواخر دوران کارشناسی، یکی از فعال‌ترین افراد در کلاس ایشان و سایر کلاس‌ها بودم. خود دکتر زارعی در بخش دیگری از صحبت‌هایشان در مصاحبه در این باره فرمودند:

«محفوظات و دریافت‌های ما وقتی نهادینه می‌‌شود که در فرایند آموزش مشارکت کنیم و یک نوع یادگیری مشارکتی را تجربه کنیم. وقتی افراد مشارکت نکنند و ما به‌صورت یک‌طرفه جزوه‌ای را انشاء کنیم و آخر سر هم امتحانی گرفته شود، نهایتش این هست که یک سری محفوظاتی در ذهن افراد هست که بعد از مدتی هم از بین می‌‌رود. اما اگر ما توانستیم در کلاس، فرایند یادگیری را به همان تغییر رفتار تبدیل کنیم، موفق عمل کردیم.»

نکته دیگری که باید در این زمینه اضافه کنم، تحسین های ایشان در کلاس بود. ایشان مدام در پایان هر صحبت فرد مشارکت کننده را مورد تشویق قرار می دادند که این موضوع حداقل برای من دلگرمی و حس فوق العاده ای داشت.

جدای از بحث‌های درسی، ایشان همیشه برای من نقش یک برادر بزرگتر و یک راهنما را داشته است. کمتر شده که این حس را داشته باشم که ایشان استاد من هستند. البته این فقط در مورد من نبود و می دانم که برای بسیاری از دوستانم هم اینچنین بود و هنوز هم بهترین خاطرات ما مربوط به همان کلاس‌هاست. خاطرم هست که همیشه در اوایل هر کلاس قبل از شروع درس، از دانشجویان می‌خواستند که کمی صحبت کنند و از دغدغه‌های خودشان بگویند. در واقع رفتار ایشان اینگونه بود که هیچ وقت صحبت‌کردن با ایشان برای دانشجویان سخت نبود. حتی دانشجوی خجالتی مثل من می‌توانست خصوصی‌ترین سوالاتش را بی هیچ دغدغه‌ای از ایشان بپرسد. در ایجاد این حس صمیمیت همیشه خود ایشان پیش قدم بودند و هستند. تصور کنید روی صفحه گوشیتان پیغامی از استادتان دارید که شما را ایمان خان خطاب کرده است؛ حس فوق العاده‌ای دارد.  در همین رابطه توجه شما را به بخش دیگری از این مصاحبه جلب می کنم:

«همه این کلاس رفتن‌ها و دانشگاه آمدن‌ها جزئی از زندگی است و خارج از آن نیست. این‌طور نیست که من از زندگی خودم جدا بشم و بیایم برای ساعاتی نقش استادی ایفا کنم و بعد دوباره از کلاس جدا شوم و بروم زندگی کنم؛ بلکه همه این فعالیت‌ها از نظر من در بطن و جریان زندگی جاری و ساری است. از یکی از دانشجویان مرحوم دکتر حری، در جایی مطلبی ‌‌خواندم. ایشان به این مضمون نوشته بود که یک‌بار پایان‌نامه‌ام را با اضطراب و استرس فراوانی پیش دکتر حری بردم و ترس این را داشتم که الآن چه اشکالاتی از من خواهند گرفت، اما وقتی پایان‌نامه را روی میز ایشان گذاشتم، دکتر حری پایان‌نامه را کنار گذاشت و صندلی را جلو کشید و با حالتی صمیمانه گفت: «بگو ببینم، خودت چطوری؟»بنابراین اینکه ما محیط خشک علمی ‌‌را خشک‌تر کنیم و فکر کنیم که اینجا یک محیط یک‌طرفه‌ای است که ما عامل انتقال‌دهنده دانش هستیم و دانشجو‌ها یادگیرندگانی صرف؛ این‌طور نیست. اتفاقاً من همیشه از رفتار‌، گفتار‌ و کردار‌ دانشجو‌ها می‌آموزم و این یادگیری متقابل و دوطرفه و در واقع شکل‌گیری چرخه یادگیری است که فرایند آموزش را شیرین و دوست‌داشتنی می‌کند.»

البته خوشبختانه بیشتر اساتید من چه در دانشگاه قم و چه بعدها در دانشگاه خوارزمی از این ویژگی حسن خلق و ایجاد رابطه صمیمانه با دانشجو برخوردار بودند؛ اما این ویژگی به نوعی در دکتر زارعی پررنگ تر بود.

در کنار همه این ویژگی‌ها، دکتر زارعی را سخت بتوان در دسته اساتید سهل‌گیر قرارداد. جدیت ایشان در تدریس واقعا مثال زدنی بود. معمولا در هر درس ایشان، پروژه‌های کلاسی از دانشجویان خواسته می‌شد که  اکثر دانشجویان با میل و رغبت آن را انجام می‌دادند. نکته‌ای که در اینجا می‌خواهم اشاره کنم بسیار مهم است. معمولا در دانشگاه اساتیدی هستند که به واسطه برگزار نشدن اکثر جلسات کلاسشان و یا سهل‌گیری در نمره دادن، مورد‌علاقه دانشجویان هستند، اما دکتر زارعی با وجود اینکه استاد نسبتا سختگیری محسوب می شدند، معمولا موردعلاقه اکثر دانشجویان بودند.

شاید بسیاری از ما دروس دروان کارشناسی‌مان را فراموش کرده باشیم و ممکن است خیلی از آنها حتی در محیط کار هم به کارمان نیامده باشند، اما همه آن خوبی‌ها، دوستی‌ها، خنده‌ها و صمیمت‌ها باقی می‌ماند. احساس من این است که به اساتیدی مثل دکتر زارعی، بیش از آنکه به واسطه آموختن علم از ایشان مدیون باشم، به واسطه انگیزه، انرژی و عشقی که در کلاس به ما می‌دادند مدیون هستم.

در پایان این شعر زیبا از ایرج میرزا را که از استاد عزیزتر از جانم دکتر طالعی شنیدم را به عنوان حسن ختام این یادداشت تقدیم می‌کنم.

گفت استاد مبر درس از ياد

ياد باد آنچه به من گفت استاد

♣♣♣

ياد باد آن كه مرا ياد آموخت

آدمي نان خورد از دولت يـــاد

♣♣♣

هيچ يادم نرود اين معنــــي

كه مرا مادر من نـــــادان زاد

♣♣♣

پدرم نيز چو استــــــادم ديد

گشت از تربيــــــــــت من آزاد

♣♣♣

پس مرا منت از استـــاد بود

كه به تعليـــــــم من استاد استاد

♣♣♣

هر چه مي دانست آموخت مرا

غــــير يك اصل كه ناگفته نهاد

♣♣♣

قدر استـــــــــــــــاد نكو دانستن

حيف استــــــــاد به من ياد نداد

♣♣♣

گر بمردست ،روانــــش پر نور

ور بود زنده ، خدايش يار باد !

 

مطلب فوق در ویژه نامه روز معلم نشریه عملی دانشجویی دریچه اطلاعات دانشگاه قم منتشر شده است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *