چالشها و فشارهای اقتصادی در قرن بیست و یکم، دنیای اطلاعات و دانش را به محلی شگفت انگیزتر، دسترسپذیرتر و قدرتمندتر تبدیل و شرایط را بیش از پیش مشکل کرده است. یکی از اصلی ترین پیش شرط های فائق آمدن بر مشکلات پیش رو، داشتن مراکز اطلاعاتی و کتابخانه هایی است که فعالیت های خلاقانه و کارآفرینی را سرلوحه کار خود قرار داده اند (5).
محتوای طنز و آموزنده ای با عنوان «آموزش مفاهیم بازاریابی در کلاس های درس یک استاد دانشگاه استنفورد» را در ادامه خواهید خواند.
یکی از اشتباهات رایج پیرامون مدیریت دانش، تنزل دادن پیاده سازی مدیریت دانش به خرید نرم افزار یا تمرکز بیش از حد بر حفظ و انتقال دانش ضمنی است که هر کدام از آنها نگاهی جزئی و نه همه جانبه به مدیریت دانش را در بردارد.
رقابت کردن با شرکت های بزرگ و موفق در دنیای امروز کار ساده ای نیست. شرکت هایی مثل کنتاکی که در بازار حرف زیادی برای گفتن دارند بخش زیادی از بازار را برای خود کرده اند. اما تنها روزنه امید برای رقابت با این شرکت ها، تمایز است. تمایز همان چیزی بود که شرکت پاپیز چیکن برای رقابت با کنتاکی نیاز داشت و توانست با استفاده از ادویه های متفاوت و شعار تبلیغاتی « ما آمده ایم که آمریکایی ها را از دست جوجه های بی مزه نجات دهیم» این تمایز را ایجاد کند و با همین تمایز توانستند بخش زیادی از بازار مرغ سوخاری را از رقیب جدی خود کنتاکی بگیرد.
اواخر دی ماه است و چند روز دیگر سه ماه میشود که کار میکنم اما هیچ حقوقی دریافت نکردهام. به دلیل دروغهایی که بارها از مدیرانم شنیدهام، کلافهام و دیگر نمیخواهم به همکاریام ادامه بدهم. چند پیشنهاد کاری خوب دارم اما حداقل چند ماهی طول میکشد تا فرایند استخدامشان طی شود، پس مجبورم تا آن زمان با شرایط کنار بیایم. تلگرام را باز میکنم و در کانال کتابدار سلام آگهی استخدام کتابدار در یک دانشگاه غیرانتفاعی در قم را میخوانم. عالی است! همیشه دوست داشتم کار کردن در کتابخانه دانشگاهی را تجربه کنم. دانشگاه را هم میشناسم. بسیاری از دوستان دبیرستانم که نتوانستند دانشگاه دولتی بخوانند، آنجا رفتند. فوری پیام را در گروه کتابداران قم به اشتراک میگذارم و برای برخی دیگر از دوستانم که مثل خودم دنبال کار هستند در واتساپ میفرستم. فکر میکنم که اگر قرار است جایی استخدام شوم بهتر است با رقابت کامل باشد و آنقدر به قسمت اعتقاد دارم که فکر میکنم اگر کار کردن در جایی، روزیِ کسی باشد، کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. با دانشگاه تماس میگیرم و رزومهام را فوری برایشان میفرستم. این آغاز سفری چهل روزه به جاییست که در آن روز امید زیادی به ماندن و موفق شدن در آن داشتم…
پاملا کولبرن هرلاند در کتاب «کتابخانه، مرکزی برای یادگیری؛ هفت گام آسان برای تحول در کتابخانه شما» تجربه عملی خود از تحول در کتابخانه ای آموزشگاهی را با سایر کتابداران به اشتراک می گذارد. فصل هفتم و به عبارتی گام هفتمی که هرلاند در مورد آن صحبت می کند، تبلیغات است و حاوی نکاتی است که نه برای کتابخانه آموزشگاهی که برای هر کتابخانه دیگری اهمیت دارد.
چند سالی است که بازار کتابخوانهای الکترونیکی در ایران شکل گرفته و فرهنگ خواندن کتاب الکترونیکی را آرام آرام بین کتابخوانها جاانداختهاند. هرچند که کتاب الکترونیکی جای کتاب چاپی را پر نمیکند و اساسا قرار هم نیست که جایگزین کتاب چاپی باشد؛ اما مزایای آنها مثل همیشه همراه بودن و ارزانتر بودنشان باعث شده تا بیشتر و راحتتر از قبل کتاب بخوانیم. از ده ماه پیش که پای کرونا به زندگیمان باز شد، بیشتر از قبل به اپلیکیشنهای کتابخوانی احساس نیاز کردیم و در روزهایی که کتابفروشیها و کتابخانهها از دسترس خارج شده بودند، اپلیکیشنهای کتابخوان، همراه کتابخوانیمان بودند.
از اسفند ماه سال گذشته که همهگیری کرونا باعث تعطیلی بسیاری از کتابخانهها و ایجاد محدودیت در ارائه خدمات آنها شد، نحوۀ مواجهه با این ویروس و ارائۀ خدمات به کاربران به پرسش اصلی بسیاری از کتابداران و تصمیمگیران تبدیل شد. یکی از ابزارهایی که در پاسخ به این پرسش میتواند به ما کمک کند این است که بدانیم کتابخانهها در سایر کشورها چگونه با این همهگیری مواجه شدند.
هفته کتاب است و بازار تبریکها و تعریفها پررونق؛ من هم میخواهم تبریک بگویم؛ اما تبریکم ممکن است کمی تلخ باشد. مخاطب تبریک من بخشی از کتابداران هستند که مدتی میهمانشان بودم. بخشی از کتابداران که علارقم اینکه بسیار کاربلد، توانا و باسواد هستند، در بهترین دانشگاهها تحصیل کردهاند، رزومهشان پر از مقاله است اما این روز ها حال و روزی خوبی ندارند. به همین جهت احساس کردم لازم است تا کمی دربارهشان بنویسم تا شاید با نوشتن، کمی از درد و رنج خودم و آنها بکاهم.