پاملا کولبرن هرلاند در کتاب «کتابخانه، مرکزی برای یادگیری؛ هفت گام آسان برای تحول در کتابخانه شما» تجربه عملی خود از تحول در کتابخانه ای آموزشگاهی را با سایر کتابداران به اشتراک می گذارد. فصل هفتم و به عبارتی گام هفتمی که هرلاند در مورد آن صحبت می کند، تبلیغات است و حاوی نکاتی است که نه برای کتابخانه آموزشگاهی که برای هر کتابخانه دیگری اهمیت دارد.
یکی از سرگرمیهای من، جمع آوری و مطالعه کتابهایی خاص در قفسهای است که نامش را کتابهای درباره کتاب و در ستایش کتاب گذاشتهام. آنچه که در این قفسه جای میگیرد، کتابهایی هستند که در آنها درباره کتاب صحبت شده یا شخصیت اصلی آن کتابدار یا کتابفروش است. در این مطلب که دائما نیز به روز خواهد شد به معرفی کوتاه از هر یک از این کتابها خواهم پرداخت.
در این چند سالی که در سازمانهای مختلف فعالیت کردهام، چیزی که بیش از همه توجهم را به خودش جلب میکند، اهتمام زیاد مدیران سازمانهای دولتی به جزیرهای کار کردن و تلف کردن نیرو و هزینه است.
چند سالی است که بازار کتابخوانهای الکترونیکی در ایران شکل گرفته و فرهنگ خواندن کتاب الکترونیکی را آرام آرام بین کتابخوانها جاانداختهاند. هرچند که کتاب الکترونیکی جای کتاب چاپی را پر نمیکند و اساسا قرار هم نیست که جایگزین کتاب چاپی باشد؛ اما مزایای آنها مثل همیشه همراه بودن و ارزانتر بودنشان باعث شده تا بیشتر و راحتتر از قبل کتاب بخوانیم. از ده ماه پیش که پای کرونا به زندگیمان باز شد، بیشتر از قبل به اپلیکیشنهای کتابخوانی احساس نیاز کردیم و در روزهایی که کتابفروشیها و کتابخانهها از دسترس خارج شده بودند، اپلیکیشنهای کتابخوان، همراه کتابخوانیمان بودند.
برنامه کتاب باز با حضور خانم مصطفی زاده اخیرا چند برنامه ای درباره انتخاب کتاب برای کودکان صحبت کرده اند که نکات بسیار کاربردی برای کتابداران دارد. بخش دوم این مباحث در مورد شخصیت داستان های کودکان بود که برای من بسیار جدید و کاربردی بود.
چند وقتی است که فرصت نمی کنم برنامه کتاب باز را از تلویزیون ببینم؛ به جای آن هر شب موقع پیاده روی پادکست های کارشناس ها و مهمان های مورد علاقه ام را گوش میکنم. دیشب که داشتم برنامه اردشیر رستمی را می شنیدم، نکته جالبی توجهم را به خودش جلب کرد. در بخشی از برنامه، سروش صحت که می خواست کتابی را مرتبط با موضوع برنامه معرفی کند، برای اینکه بداند اردشیر رستمی آن کتاب را خوانده یا نه پرسید: «نمی دونم این کتاب رو فرصت کردی بخونی یا نه؟»