نهج البلاغه از جمله مهم ترین کتاب های دینی ما مسلمانان و مخصوصا شیعیان است که حاوی سخنان و خطبه های حضرت علی (ع) است. مدتی است که مطالعه کتاب درس هایی از نهج البلاغه نوشته آیه الله منتظری را آغاز کردم. این کتاب در واقع متن کلاس های تفسیر نهج البلاغه آیه الله منتظری در سال های ابتدایی انقلاب است که به کوشش شاگرد ایشان عماد الدین باقی جمع آوری و منتشر شده است. آیه الله منتظری در این کتاب علاوه بر شرح و تفسیر خطبه ها، پیرامون هر بحث نکاتی مرتبط با آن را نیز ارائه کرده اند که شاید همین امر آن را خواندنی تر کرده است. در ادامه برخی از قسمت های جلد اول کتاب را خواهم آورد.

 

نصایح سه گانه شیطان به حضرت نوح

در صفحه 354 کتاب و ذیل بحث در مورد داستان حضرت آدم و ماجرای سجده نکردن شیطان آمده است که شیطان سه نصیحت به حضرت نوح داشته است و آن سه نصیحت این است: ایاک و الکبر، و ایاک و الحرص و ایاک و الحسد. از کبر، حرص و حسد اجتناب کن. سپس در ادامه نویسنده نکته ای را پیرامون کبر و خودبینی ارائه می کند که قابل توجه است. « در اینجا یک نکته را تذکر دهم: اگر من و شما وارد مجلسی شدیم و نرفتیم بالای آن مجلس بشینیم و همان پایین نشستیم اما توی دلمان باشد که مقام ما آن بالاست ولی برای اینکه تواضع کرده باشیم اینجا نشستیم، ما هم متکبر هستیم. متکبر یعنی آن که خودش را بزرگ می بیند. مگر ما کی هستیم و چی داریم که خودمان را بزرگ ببینیم؟ اگر هم کمالی داریم از خداوند است…. چه بسا کسانی که ما آنها را پایین می دانیم و آنان با خدا راز و نیازی داشته باشند، اخلاص و صفا و نورانیتی داشته باشند که ما نداشته باشیم. اگر هم درس خواندیم و چیزی میدانیم اینها کمال نیست، یک مشت لفظ است؛ اگر ما را به خدا نزدیک کند و خودپسندی را از ما بگیرد و فانی ذات حق شویم آن وقت کمال است.»

در ادامه همین حدیث، نوح از شیطان می پرسد تو چه وقت بهتر از همه وقت می توانی در انسان نفوذ کنی؟ شیطان پاسخ می دهد هر وقت حالت غضب در بنی آدم پیدا شود.

 

چگونگی توبه

در بخش دیگری و در ادامه داستان حضرت آدم، به بحث توبه حضرت آدم پرداخته شده است. در همین قسمت داستانی از کلمات قصار حضرت امیر نقش می شود که در آن شخصی در نزد امام علی (ع) استغفرالله می گوید و اما به آن شخص می گوید آیا میدانی استغفار چیست؟ استغفار درجه علیین و درجه مردمان بلند پایه و بلند مقام است، اگر می خواهی توبه تو قبول شود شش کار باید انجام دهی تا خداوند توبه تو را بپذیرد:

  1. از آنچه که در گذشته انجام دادی پشیمان شوی.
  2. تصمیم بگیری که دیگر آن کار را انجام ندهی.
  3. حقوق مردم را بپردازی (حق الناس).
  4. تصمیم بگیری هر چه که بر تو واجب بوده و آن را از دست داده ای حق آن را به جا آوری (حق الله).
  5. همت بگماری گوشتی را که از حرام بر تو روییده با حزن و اندوه آب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و بین آنها گوشت تازه بروید.
  6. رنج عبادت و بندگی را به تن بچشانی چنانچه شیرینی معصیت را به آن چشاندی.

و بعد از انجام همه اینها می توانی بگویی استغرالله.

آنطور که در کتاب آمده حضرت آدم و حضرت حوا نیز بعد از گناهی که در محضر خدا انجام دادند و از بهشت رانده شدند سالها مشغول گریه و زاری به درگاه خدا بودند و آنقدر تحلیل رفته بودند که زمانی که همدیگر را دیدند ابتدا همدیگر را نشناختند و سپس در روز نهم ذی الحجه یادشان آمد که در بهشت با هم بوده اند و لذا این روز را روز عرفه (شناسایی) نامیده اند.

(صفحه 388-393)

 

ازدواج

در صفحه 405 و در ادامه مباحث مربوط به داستان حضرت آدم، آیه الله منتظری بحثی را پیرامون تربیت فرزندان و حقوق آنها بر پدر و مادر مطرح می کنند. در اینجا از رسول خدا حدیثی آورده شده است که براساس آن حقوق اولاد بر والدین ذکر شده است که یکی از آنها ازدواج است. آنچه که برای من جالب بود اهمیت و حساسیت زیاد نویسنده به عنوان یک مرجع تقلید و عالم دینی در بحث ازدواج بود. البته این موضوع به دلیل تاکید احادیث و دین بر ازدواج است.

« اگر دیدی خواستگار پسر خوبی است که مسلمان و متدین است، گرچه هیچ چیز هم ندارد دخترت را به او بده. آخر پسر و دختر های ما که از حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) افضل نیستند که دو نفری یک پوست زیر پایشان می انداختند…. آنچه مهم است دین است و اخلاق. پیامبر (ص) میفرمایند وقتی به خواستگاری دختر شما کسی آمد که دین و اخلاقش را می پسندی دخترت را به او بده و در ادامه می فرمایند اگر چنین نکنید و بهانه گیری کنید فتنه در زمین به راه می افتد و فساد و فحشا گسترش پیدا می کند.»

سپس نویسنده نکاتی را دراین زمینه اضافه می کند مثل اینکه کجای دین گفته شده که محرم و صفر ازدواج نکنید؟ می شود در عین احترام به محرم و صفر ازدواج کرد. همچنین در اینجا بحثی دارند با این عنوان که «ازدواج از مقوله معامله نیست» و در آن مطرح می کنند که در خرید و فروش حتما باید پولی بین افراد رد و بدل شود تا معامله صحیح باشد، حتی در صیغه موقت هم اگر مهریه ای داده نشود آن صیغه درست نیست اما در ازدواج چنین نیست و مهریه یک احترام و پیشکش است که به زن داده می شود و نبودن مهریه هم هیچ ضربه ای به ازدواج نمی زند.

باز در جایی دیگر در همین کتاب در صفحه 622، نویسنده به تاکید با تاکید بر موضوع آسان گیر بودن در ازدواج، ریشه سخت گیری ها را عدم اعتماد مردم نسبت به یکدیگر می داند و می نویسد: «رکن ازدواج فقط پسر است و دختر، شرط دیگری ندارد، هر دو در این جامعه زندگی می کنند و نان و آبی هم می خورند منتها از هم جدا هستند. به حکم شارع مقدس با خواندن یک عقد بین آنها ارتباط زناشویی برقرار کنید، این دو نفری که از هم جدا هستند بیایند با هم باشند، ازدواج همین است؛ بقیه آن نظیر خانه مستقل، ماشین آنچنانی وشیربها چقدر اینها همه رسوم غلطی است که ریشه آن بی اعتمادی مردم نسبت به یکدیگر است. از بس به یکدیگر دروغ گفته اند اعتمادشان نسبت به یکدیگر کم شده و این شرایط و این عادات را برای خودشان درست کرده اند…

 

شیوه های تبلیغی پیامبر اکرم (ص)

در اینجا داستان بسیار مهمی از پیامبر نقل شده است که من تاکنون در هیچ جای دیگر نخوانده و نشنیده بودم و مخصوصا در زمانه ای که زندگی می کنیم شنیدن آن می تواند بسیاری از مسائل را بر ما روشن کند. پیامبر گرامی اسلام هیچگاه برای پیشبرد اهدافش به ابزار و وسایل غیراخلاقی و نامشروع متوسل نشده اند. و جالب تر اینکه نه تنها هیچ گاه چنین روشی در پیش نگرفتند بلکه حتی زمانی که خود مردم نیز چنین برداشت هایی می کردند آنها را از این کار منع می کردند.آنطور که در صفحه 507 کتاب نقل می شود «هنگامی که فرزند پیامبر اکرم (ص) (ابراهیم) از دنیا رفت، خورشید گرفت و در میان مردم شایع شد که گرفتگی خورشید به واسطه فوت فرزند پیامبر است، {پیامبر در حالی که می توانست از این شایعه حداکثر بهره برداری را بکند} به منبر رفتند و به مردم فرمودند گرفتگی ماه و خورشید دو آیت از آیتهای خداست و در شرایطی هر یک به عللی می گیرد و هیچ ربطی به مرگ فرزند من ندارد».

 

شکر نعمت

در ابتدای خطبه دوم نهج البلاغه، موضوع شکرگذاری از خداوند مطرح شده است. در اینجا این نکته مطرح می شود که شکر کردن نعمات نه تنها به صورت زبانی که باید به صورت عملی باشد. «شکر کردن نعمت فقط گفتن «الحمدالله» یا شکرا با زبان نیست؛ مثلا خدا چشم را به ما داده تا به وسیله آن آیات تکوین را ببینیم و استفاده کنیم و عبرت بگیریم، از قرآن و کتاب استفاده کنیم و رفع حوائج زندگی را بنماییم و اگر به وسیله همین چشم به ناموس مردم خیانت شد این کفران نعمت است؛ زیرا نعمت خدا در راه گناه به کار گرفته شده است. در مورد زبان، دست و سایر اعضا و جوارح حتی مال یا مقام و سایر نعمت های الهی هم همینطور است. خدا مال را به انسان داده است تا با آن کار خیر کند و خدمت به مردم بکند نه اینکه به وسیله مال طغیان کند و به دیگران ظلم و تعدی نماید و گناه و نافرمانی خدا را انجام دهد که اینها همه کفران نعمت مال است (ص591).

 

طناب های شیطان

می گویند شخصی شیطان را در خواب دید که طناب های زیادی با خود می برد، به شیطان گفت این طنابها برای چیست؟ گفت اینها را به گردن بنی آدم می اندازم و به طرف خودم میکشم. در بین این طناب ها، طناب بزرگی دید گفت این مال چه کسی است؟ گفت برای شیخ مرتضی انصاری است، زیرا او مرد عابد و زاهدی است و نمی شود او را با این طنابهای کوچک به طرف خود بکشم….بعد می پرسد طنابی که به وسیله آن مرا به همراه خود می بری کدام است؟ جواب می دهد تو طناب نمی خواهی، خودت بی طناب دنبال من می آیی! (ص619).

 

خوابشان بیداری بود

در خطبه دوم، حضرت امیر در جایی که دارند شرایط و اوضاع جامعه پیش از بعثت پیامبر را شرح می دهند، جایی در توصیف مردم آن زمان می فرمایند «نومهم سهاد» به این معنا که مردم آن زمان خوابشان بیداری بود. آیه الله منتظری در تفسیر این عبارت می فرمایند: «یعنی خواب راحتی نداشتند …. آدمی که در زندگی برای خودش شرایطی درست کرده که مثلا خانه اش باید چطور باشد، ماشینش طور باشد و … و برای رسیدن به آنها خود را گرفتار قرض و… کرده است، این انسان خواب راحتی ندارد و چنین مردمی خوابشان بیداری است (ص622).» البته آیه الله منتظری مردم اوایل دهه شست را هم گرفتار همین فتنه می داند اما احتمالا فکرش را هم نمیکرده است که 40 سال بعد مردم چقدر بیشتر می توانند در حرص و طمع فرو روند و دائما فکر قیمت دلار، معامله ماشین و بورس و… باشند و خوابشان بیداری باشد.

 

تحقیر عالم و تکریم جاهل

باز در ادامه توصیفات حضرت از مردم آن زمان، میفرمایند « پیامبر در زمینی فرستاده شد که دانای آن زبانش بسه و نادانش مورد احترام و تکریم بود» که در تفسیر آن آورده شده : «یعنی عالم زبانش بسته بود و نمی توانست حرف حق بزند و اگر عالمی حرف حق می زد با او به مبارزه برمیخواستند…» (ص624). و چقدر این حکایت آشناست…

 

باید از غلو دست بردارند!

امیرالمونین در ادامه خطبه دوم در جایی که پیرامون آل پیامبر صحبت می کنند ابتدا از کم لطفی ها نسبت به آل پیامبر گله می کنند و سپس نسبت به کسانی هم که نسبت به ائمه غلو می کنند هشدار می دهند و  می فرمایند «کسانی که در حق آل محمد غلو کردند باید از غلو دست بردارند و به آنان برگردند…» آیه الله منتظری در تفسیر این جملات می فرمایند: «ائمه کسانی را که در حق پیغمبر یا علی (ع) غلو می کردند را طرد می کردند و جلوی غلات آنها را می گرفتند. در حدیث است که کسانی آمدند و ادعا کردند علی خداست و حضرت علی (ع) دستور داد آنان را بسوزانند.»

این نکته می تواند هم برای افرادی که درباره افراد غیرمعصوم غلو می کنند و سعی می کنند به آنها مقامی والا بدهند مفید باشد و هم برای خود این افراد. حضرت علی در مقابل این افراد سکوت نمی کردند و اینگونه نبود که کسی در مورد یک فرد غیرمعصوم مثلا بگوید که او موقع تولد گفت یا علی و کسی به او معترض نشود.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *