در اولین روز های شغل جدیدم به عنوان روابط عمومی در مهر ماه 1400، یکی از کتابخانه های عمومی قم که در مناطق کم برخوردار شهر واقع شده، دورهمی با حضور اعضای کودک و نوجوان و یک نویسنده شناخته شده کودک و نوجوان ترتیب داده بود. آنطور که کتابدار میگفت، نویسنده نذر فرهنگی داشت و از کتابخانه درخواست کرده بود که چنین برنامه ای ترتیب دهند تا بهانه ای باشد برای اهدای کتاب هایش به کودکان و کمی هم آموزش نویسندگی.
دیدار با منصور ضابطیان
تقریبا از ابتدای کرونا، مشتری پروپاقرص کتاب های منصور ضابطیان بودم. در بیش از دو سالی که سفر نرفتم، با کتاب های او، تجربه سفر رفتن به مکان های دوردست را لمس کردم. نثر پخته، روان و ساده و نگاه جامعه شناسانه و انسان شناسانه او در مواجهه با فرهنگ و رو…
کرونا و فرصتی هایی که شاید از دست رفت
ظهر بود و داشتم ماشینم رو از پارکینگ اداره بیرون می آوردم که چشمم به پیرمرد افتاد. چهره اش برایم آشنا بود اما نمیدونستم کجا دیدمش. داشت با همکارام صحبت می کرد. من رو که دیدند اشاره ای به سمت من کردند. کنجکاو شدم که بببینم ماجرا چیه برای همین …
همه چیز خوب است
وقتی سه ساله بودم، پدرم تراکتور جان دیری داشت. جلو ماشین برای شخمزنی مناسب بود، در قسمت جلو یک ردیف دندانه بلند و بیل مانند و در هر سوی ماشین شش دندانه وجود داشت. این دندانهها چند سانتیمتر با زمین فاصله داشتند، ضامنشان را میکشیدی تا در خاک …
در مظلَمَت این اسراف شریک نباشیم!
سفیان ثوری روزی با یکی به درِ سرای محتشمی میگذشت. آن کس بر آن ایوان نگرست. او را نهی کرد، بدو گفت: « اگر شما در آنجا نگه نمی کردتی، ایشان چندین اسراف نکردندی. پس چون شما نظر میکنید، شریک باشید در مظلَمَت این اسراف.»
جملات بالا از کتاب …
هنر هشتم در کتابخانهها
کار جدیدم به عنوان روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان قم بهانه ای شد تا کتاب «هنر هشتم در کتابخانه ها» را که مدت ها بود در کتابخانه ام بود، بخوانم.
از نظر من یکی از ضعف های منابع موجود در رشته ما به طور کاربردی نبودن آنهاست. به طوری که ب…
بازگشت به خانه
بعد از یک سال و هفت ماه دوباره به خانه برگشتم. برای خیلی ها این علاقه و حس من نسبت به کتابخانه عمومی عجیب است. می گویند دیوانه ای؟ کار پیمانی رو ول می کنی و میروی جایی که قرارداد ساعتی باهات میبندن؟ جایی که هیچ کاری نمیکنی و حقوق بی دردسر میگیری رو و…