در چند هفته اخیر دو کتابفروشی بزرگ قم درخواست استخدام کتابفروش داشتند که من هم از آنجایی که بدم نمی آمد کارکردن در فضای کتابفروشی را تجربه کنم و  مدت ها بود که به عنوان شغل دوم به آن فکر می کردم رزومه ام را برایشان فرستادم. چند روز بعد برای مصاحبه با یکی از کتابفروشی ها دعوت کردم و سوالات مطرح شده در مصاحبه آنقدر برایم جذاب بود که تصمیم گرفتم اینجا در موردشان بنویسم.

در ابتدا کمی درباره رزومه ام صحبت کردیم و اینکه تاکنون چه کارهایی انجام داده ام و کجا تحصیل کرده ام. بعد از توضیحات اولیه، سوالات اصلی شروع شدند.

نقاط قوت و ضعف شخصیت تو در کار چیست؟

چقدر از کتابفروشی ما شناخت داری؟

چقدر از شغل کتابفروشی و شرح وظایف یک کتابفروش شناخت داری؟

چقدر کتابفروشی های رقیب رو میشناسی؟

چقدر کتاب میخونی؟ در چه موضوعاتی؟

نقطه ضعف کتابفروشی ما از نظر شما چیست؟

چقدر با مراکز پخش کتاب آشنایی داری؟

چقدر با نویسندگان و مترجمان مشهور و کاربلد آشنا هستی؟

تا همینجا سوالات را که پاسخ می دادم حس کردم چقدر اطلاعات و آگاهی من در زمینه کتاب کم است. با وجود اینکه فکر می کردم در این شغل به راحتی می توانم موفق باشم اما دیدم دانش و تجربه زیادی برای یک کتابفروش خوب شدن نیاز هست که من هنوز ندارم. اما سوالی که بیشتر از همه سوالات ذهنم را به خودش درگیر کرد این سوال بود: «اگر به مشتری کتابی معرفی کنی و آن را بخرد اما چند روز بعد با عصبانیت و ناراحتی به کتابفروشی بیاید و بگوید که کتاب خوبی به او معرفی نکردی و بخواهد که پولش را پس بدهید چه می کنید؟»

اولین چیزی که برای پاسخ به ذهنم رسید این بود که من قبلا در کتابخانه عمومی در چنین موقعیتی قرار گرفته بودم. مواقعی پیش آمده بود که رمانی را که خودم خیلی دوست داشتم به کسی معرفی کرده بودم اما دفعه که نظرش را در مورد کتاب پرسیده بودم گفته بود که نتوانسته با کتاب ارتباط برقرار کند و کتاب را دوست نداشته است. بااین حال تفاوت این موقعیت در کتابخانه با کتابفروشی این است که در کتابخانه فرد هزینه ای بابت کتاب ها نمی پردازد و نهایتا اگر از کتاب لذت نبرد آن را پس می آورد اما در کتابفروشی چنین نیست و امکان پس گرفتن کتابی که فروخته شده وجود ندارد. درنهایت پاسخی که من به این سوال دادم این بود که در درجه اول در هنگام معرفی کتاب من به همه می گویم که کتاب خواندن سلیقه ای است و ممکن است کتابی که همه دوست دارند را شخصی دوست نداشته باشد (مثل خودم که هیچ وقت نفهمیدم چرا همه فکر می کنند عقاید یک دلقک کتاب خوبیست!) اما در چنین موقعیتی تصمیم من این است که کتاب را پس بگیرم و پول خریدار را از جیب خودم بدهم. هرچند که هنوز نمی دانم آیا این پاسخ درست بوده یا نه اما با شناختی که از خودم دارم احتمالا در چنین موقعیت هایی همین کار را انجام می دهم.

3 پاسخ
  1. محمدحسن سلطانپور
    محمدحسن سلطانپور گفته:

    جالب بود. ممنون که تجربه‌ات رو با ما در میون گذاشتی. خود من هم بعضا به این فکر کردم که در کافه‌های تخصصی بازی‌های رومیزی کار کنم. اما میدونم که خیلی از تخصص‌هایی که اونها می‌خواهند رو من ندارم. مثلا اینکه مشتری رو متقاعد کنم که کدوم بازی خوبه. در حالی که من سعی میکنم نسبت به بازی‌ها نظر خنثی‌ای داشته باشم و صرفا نسبت به موقعیت و مخاطب توصیه کنم نه اینکه با آب و تاب بخوام چیزی رو پیشنهاد بدم. این آب و تاب دادن در تجربه‌ی مشتری تاثیر میذاره. خیلی وقت ها میتونه سلیقه‌ی مشتری رو تغییر بده و باعث بشه با چیزی تعامل کنه که قبل از این اگر خودش باهاش روبرو میشد شاید خوشش نمی‌اومد. نمیدونم این کار درستی هست یا نه. در یک جمله بخوام تفاوت بازی در کافه و بازی در کتابخانه رو بگم اینه که اونها تجربه سازی می‌کنند و ما تجربه‌ی آزاد رو به مشتری هدیه می‌دادیم. شاید در مورد کتابخانه و کتابفروشی هم بشه این حرف رو زد.

    پاسخ
    • ایمان نریمانی
      ایمان نریمانی گفته:

      سلام محمدحسن جان. دقیقا همینطوره که میگی. مشکل منم با کار در کتابفروشی تقریبا همینه. شاید سخت بشه تو کتابفروشی وقتی نظرت رو در مورد یه کتاب میخوان بتونی نظر واقعیت رو بگی. تو کتابخانه حتی اگه توصیه ای میکنی میدونی که نهایتش چند دیقه وقت کاربر رو گرفتی ولی در کتابفروشی براش هزینه کرده و خیلی باید دقت کنی در راهنمایی هات.

      پاسخ
  2. zara
    zara گفته:

    چه سوالای جالبی بود . با اینکه همیشه پیگیر کتابا بودم و همیشه هم دوست داشتم تو یه کتابفروشی کار کنم ، هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود دنبال جواب این سوالا بگردم .
    مرسی که به اشتراک گذاشتین تجربتونو .

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *