اگر بپذیریم که یکی از راههای موفقیت، طی کردن مسیر افراد موفق و الگو گرفتن از آنهاست، دانستن اینکه عادات و آداب انسانهای موفق در زندگی روزمره چه بوده، اهمیت پیدا میکند.
میسن کری در کتاب «عادات و آداب روزانه بزرگان» به روند آفرینش آثار و عادات روزانهای که بر خلاقیت و خلق آثار ارزشمند اثرگذار بوده است، میپردازد. او در این کتاب، زندگی بیش از ۱۶۰نویسنده، هنرمند و دانشمند را بررسی کرده است. در این بررسی، آنچه که بیش از همه مهم به نظر میرسد، عادات و رفتارهای انسانهای موفق است که به نوعی بر جایگاه و موفقیت آنها مؤثر بوده است و یکی از راههای رسیدن به این عادات، بررسی میزان تکرار آن در افراد مختلف است.
یکی از عادتهای پرتکرار نویسندگان، دانشمندان و هنرمندان بررسی شده در کتاب عادات وآداب روزانه بزرگان که به عقیده بسیاری از آنها، در مسیر خلاقیت آنها مؤثر بوده است، پیادهروی است. این فرضیه که آیا پیادهروی بر خلاقیت ما اثرگذار است یا خیر را ماریلی اُپتزو و دنیل ال. شوارتز در سال ۲۰۱۴ در پژوهشی با انجام چهار آزمایش میزان ارائه ایدههای نوآورانه افراد را در حالتهای مختلف نشسته و روی تردمیل بررسی کردند که نتایج به دست آمده نشان از تاثیر پیادهروی بر خلاقیت در ایدهها و افکار بود. نکته قابل توجه این پژوهش آن بود که پیادهروی حتی تا مدتی پس از پایان یافتن نیز بر خلاقیت ذهن مؤثر است. عادت همراه داشتن دفترچه یادداشت و قلم در پیادهروی توسط بسیاری از افراد موفق، یافتههای علمی محققان دانشگاه استنفورد را تایید میکند.
برای مثال، لودویک فن بتهوون، موسیقیدان آلمانی، معمولا تا ظهر کار میکرد و در بین کار گاهی دست از کار میکشید و در هوای آزاد گشتی میزد که به اعتقاد او، این کار بر خلاقیت او میافزود. او همچنین پس از ناهار نیمروز، همیشه به پیادهروی جدی و طولانی میرفت و معمولا مداد و چند برگ نت در جیب داشت تا در صورت نیاز، افکار اتفاقی موسیقی را یادداشت کند.
گوستاو مالر، دیگر آهنگساز اتریشی نیز هر روز بعد از ناهار به همراه همسرش آلما به سه چهار ساعت پیادهروی در کرانه دریاچه میرفتند و در توقفهای گهگاهی از فرصت برای نوشتن افکارش در دفترچهای که به همراه داشت استفاده میکرد.
همچنین، نوشتن و پیادهروی، دو مشغله مهم زندگی سورن کییرکگور، فیلسوف دانمارکی بود. به اعتقاد او، بهترین اندیشههایش، هنگام پیادهروی به ذهنش میرسید و گاهی برای آنکه افکارش را فراموش نکند، به محض رسیدن به خانه و در حالی که هنوز کلاه بر سر و عصا در دست داشت، ایستاده در کنار میز تحریرش، افکارش را یادداشت میکرد. جاناتان ادواردز هم برای آنکه در بین ساعت مطالعه طولانیاش وقفهای ایجاد کند و خلاقیتش را افزایش دهد، هر روز مقداری فعالیت فیزیکی مثل هیزمشکنی، پیادهروی و اسبسواری میکرد. او معمولا در پیادهرویهایش قلم و کاغذ همراه میبرد تا افکارش را یادداشت کند.
والاس استیونز، شاعرآمریکایی قرن بیستم، بسیار سحرخیز بود و معمولا ساعت۶ از خواب برمیخواست و دو ساعت پس از بیداری را به مطالعه میگذراند. او معمولا فاصله خانه تا اداره را پیاده میپیمود و اغلب روزها هنگام وقت ناهار یک ساعت پیادهروی میکرد. او معمولا در این پیادهرویها شعرهایش را در سر میپروراند و افکارش را یادداشت میکرد.
چارلز دیکنز، نویسنده کتابهای الیورتویست و سرود کریسمس معمولا سر ساعت دو ظهر از پشت میز تحریرش برمیخواست و برای سه ساعت به پیادهروی طولانی و چالاک در کشتزارها یا خیابانهای لندن میرفت و در حین پیادهروی به داستانش فکر میکرد. خودش در این ارتباط میگوید: در پی تصویرهایی میگشتم که میخواستم بر مبنای آنها بنایی بسازم»
تامس هابز، فیلسوف نیز معمولا پس از صبحانه به پیادهروی بامدادی میرفت و پس از بازگشت، افکارش را روی یک برگه کاغذ چسبیده به تختهای چهارگوش یادداشت میکرد.
به گفته برادر پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، آهنگساز سرشناس روس، او اعتیاد خرافه گونهای به پیادهروی داشت. برادرش در جایی مینویسد: وقتی در جایی دریافته بود که انسان برای سلامتیاش به دو ساعت پیادهروی در روز نیاز دارد و در رعایت این دستور سختگیر و خرافاتی بود؛ به گونهای که اگر پنج دقیقه زود برمیگشت، مریض و دچار انواع و اقسام بدبختی باورنکردنی میشد.»
هرچند که به نظر میرسد پیادهرویهای چایکوفسکی صرفا برای سلامتی نبوده و برای خلاقیت او ضروری بوده است؛ چرا که در راه، اغلب میایستاده و فکرهایش را یادداشت میکرده است و این افکار بعدا روی پیانو پروبال میگرفتند.
دانلد بارتلمی، نویسنده آمریکایی دوست نداشت با عجله بنویسند و هر گاه خلاقیتش کم میشد، از خانه بیرون میرفت و نیم ساعتی پیادهروی میکرد.
مایرا کالمن ،نویسنده و تصویرگر آمریکایی معمولا اول صبحها به پیادهروی میرفت. او در جایی میگوید: «پیادهروی همیشه الهامبخش است، چون کار من غالبا بر مبنای دیدههایم است. من خوش دارم تا آخرین لحظه تصاویر را جمعآوری کنم و تغییر بدهم».
توماس مان، زیگموند فروید، کارل یانگ، ویلیام فاکنر، امانوئل کانت، فرانتس کافکا، اونوره دو بالزاک، ویکتور هوگو، تولستوی و ژرژ سیمنون و بسیاری دیگر را نیز میتوان در باشگاه هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان علاقهمند به پیادهروی قرار داد. هرچند که امروز اطلاعاتی در مورد اینکه آیا پیادهروی بر خلاقیت آنها نیز موثر بوده یا نه در اختیار نیست اما حالا میدانیم که حداقل بسیاری از افراد موفق، از این عادت پیروی میکردند؛ پس شاید بد نباشد اگر دفعه بعدی که به پیادهروی میروید، یک دفترچه یادداشت و خودکار هم به همراه داشته باشید.
یکی از عادتهای پرتکرار نویسندگان، دانشمندان و هنرمندان بررسی شده در کتاب عادات وآداب روزانه بزرگان که به عقیده بسیاری از آنها، در مسیر خلاقیت آنها مؤثر بوده است، پیادهروی است. این فرضیه که آیا پیادهروی بر خلاقیت ما اثرگذار است یا خیر را ماریلی اُپتزو و دنیل ال. شوارتز در سال ۲۰۱۴ در پژوهشی با انجام چهار آزمایش میزان ارائه ایدههای نوآورانه افراد را در حالتهای مختلف نشسته و روی تردمیل بررسی کردند که نتایج به دست آمده نشان از تاثیر پیادهروی بر خلاقیت در ایدهها و افکار بود. نکته قابل توجه این پژوهش آن بود که پیادهروی حتی تا مدتی پس از پایان یافتن نیز بر خلاقیت ذهن مؤثر است. عادت همراه داشتن دفترچه یادداشت و قلم در پیادهروی توسط بسیاری از افراد موفق، یافتههای علمی محققان دانشگاه استنفورد را تایید میکند.
برای مثال، لودویک فن بتهوون، موسیقیدان آلمانی، معمولا تا ظهر کار میکرد و در بین کار گاهی دست از کار میکشید و در هوای آزاد گشتی میزد که به اعتقاد او، این کار بر خلاقیت او میافزود. او همچنین پس از ناهار نیمروز، همیشه به پیادهروی جدی و طولانی میرفت و معمولا مداد و چند برگ نت در جیب داشت تا در صورت نیاز، افکار اتفاقی موسیقی را یادداشت کند.
گوستاو مالر، دیگر آهنگساز اتریشی نیز هر روز بعد از ناهار به همراه همسرش آلما به سه چهار ساعت پیادهروی در کرانه دریاچه میرفتند و در توقفهای گهگاهی از فرصت برای نوشتن افکارش در دفترچهای که به همراه داشت استفاده میکرد.
همچنین، نوشتن و پیادهروی، دو مشغله مهم زندگی سورن کییرکگور، فیلسوف دانمارکی بود. به اعتقاد او، بهترین اندیشههایش، هنگام پیادهروی به ذهنش میرسید و گاهی برای آنکه افکارش را فراموش نکند، به محض رسیدن به خانه و در حالی که هنوز کلاه بر سر و عصا در دست داشت، ایستاده در کنار میز تحریرش، افکارش را یادداشت میکرد. جاناتان ادواردز هم برای آنکه در بین ساعت مطالعه طولانیاش وقفهای ایجاد کند و خلاقیتش را افزایش دهد، هر روز مقداری فعالیت فیزیکی مثل هیزمشکنی، پیادهروی و اسبسواری میکرد. او معمولا در پیادهرویهایش قلم و کاغذ همراه میبرد تا افکارش را یادداشت کند.
والاس استیونز، شاعرآمریکایی قرن بیستم، بسیار سحرخیز بود و معمولا ساعت۶ از خواب برمیخواست و دو ساعت پس از بیداری را به مطالعه میگذراند. او معمولا فاصله خانه تا اداره را پیاده میپیمود و اغلب روزها هنگام وقت ناهار یک ساعت پیادهروی میکرد. او معمولا در این پیادهرویها شعرهایش را در سر میپروراند و افکارش را یادداشت میکرد.
چارلز دیکنز، نویسنده کتابهای الیورتویست و سرود کریسمس معمولا سر ساعت دو ظهر از پشت میز تحریرش برمیخواست و برای سه ساعت به پیادهروی طولانی و چالاک در کشتزارها یا خیابانهای لندن میرفت و در حین پیادهروی به داستانش فکر میکرد. خودش در این ارتباط میگوید: در پی تصویرهایی میگشتم که میخواستم بر مبنای آنها بنایی بسازم»
تامس هابز، فیلسوف نیز معمولا پس از صبحانه به پیادهروی بامدادی میرفت و پس از بازگشت، افکارش را روی یک برگه کاغذ چسبیده به تختهای چهارگوش یادداشت میکرد.
به گفته برادر پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، آهنگساز سرشناس روس، او اعتیاد خرافه گونهای به پیادهروی داشت. برادرش در جایی مینویسد: وقتی در جایی دریافته بود که انسان برای سلامتیاش به دو ساعت پیادهروی در روز نیاز دارد و در رعایت این دستور سختگیر و خرافاتی بود؛ به گونهای که اگر پنج دقیقه زود برمیگشت، مریض و دچار انواع و اقسام بدبختی باورنکردنی میشد.»
هرچند که به نظر میرسد پیادهرویهای چایکوفسکی صرفا برای سلامتی نبوده و برای خلاقیت او ضروری بوده است؛ چرا که در راه، اغلب میایستاده و فکرهایش را یادداشت میکرده است و این افکار بعدا روی پیانو پروبال میگرفتند.
دانلد بارتلمی، نویسنده آمریکایی دوست نداشت با عجله بنویسند و هر گاه خلاقیتش کم میشد، از خانه بیرون میرفت و نیم ساعتی پیادهروی میکرد.
مایرا کالمن ،نویسنده و تصویرگر آمریکایی معمولا اول صبحها به پیادهروی میرفت. او در جایی میگوید: «پیادهروی همیشه الهامبخش است، چون کار من غالبا بر مبنای دیدههایم است. من خوش دارم تا آخرین لحظه تصاویر را جمعآوری کنم و تغییر بدهم».
توماس مان، زیگموند فروید، کارل یانگ، ویلیام فاکنر، امانوئل کانت، فرانتس کافکا، اونوره دو بالزاک، ویکتور هوگو، تولستوی و ژرژ سیمنون و بسیاری دیگر را نیز میتوان در باشگاه هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان علاقهمند به پیادهروی قرار داد. هرچند که امروز اطلاعاتی در مورد اینکه آیا پیادهروی بر خلاقیت آنها نیز موثر بوده یا نه در اختیار نیست اما حالا میدانیم که حداقل بسیاری از افراد موفق، از این عادت پیروی میکردند؛ پس شاید بد نباشد اگر دفعه بعدی که به پیادهروی میروید، یک دفترچه یادداشت و خودکار هم به همراه داشته باشید.
ایمان نریمانی (1402)، پیاده روی و خلاقیت. ویژه نامه قفسه کتاب روزنامه جام جم، صفحه 7.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.