یکی از سرگرمی های سال های اخیر من، خواندن مطالب کانال قلمدار، مجموعه یادداشت های مریم همدانی آزموده فر در تلگرام بوده که نکاتی جالب، منصفانه و تجربیات ارزشمندی را از زندگی در نیوزلند و استرالیا ارائه می کنند.
نوشتهها
اواخر دی ماه است و چند روز دیگر سه ماه میشود که کار میکنم اما هیچ حقوقی دریافت نکردهام. به دلیل دروغهایی که بارها از مدیرانم شنیدهام، کلافهام و دیگر نمیخواهم به همکاریام ادامه بدهم. چند پیشنهاد کاری خوب دارم اما حداقل چند ماهی طول میکشد تا فرایند استخدامشان طی شود، پس مجبورم تا آن زمان با شرایط کنار بیایم. تلگرام را باز میکنم و در کانال کتابدار سلام آگهی استخدام کتابدار در یک دانشگاه غیرانتفاعی در قم را میخوانم. عالی است! همیشه دوست داشتم کار کردن در کتابخانه دانشگاهی را تجربه کنم. دانشگاه را هم میشناسم. بسیاری از دوستان دبیرستانم که نتوانستند دانشگاه دولتی بخوانند، آنجا رفتند. فوری پیام را در گروه کتابداران قم به اشتراک میگذارم و برای برخی دیگر از دوستانم که مثل خودم دنبال کار هستند در واتساپ میفرستم. فکر میکنم که اگر قرار است جایی استخدام شوم بهتر است با رقابت کامل باشد و آنقدر به قسمت اعتقاد دارم که فکر میکنم اگر کار کردن در جایی، روزیِ کسی باشد، کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. با دانشگاه تماس میگیرم و رزومهام را فوری برایشان میفرستم. این آغاز سفری چهل روزه به جاییست که در آن روز امید زیادی به ماندن و موفق شدن در آن داشتم…
بعضی اوقات کاربران کتابی جستجو میکردند و در سامانه موجود بود اما هر چه می گشتیم پیدا نمی کردیم. گاهی پیش می آمد که کتاب را کسی اشتباهی برده بود یا پس از بررسی اجمالی در قفسه اشتباهی قرار داده بودند. اما گاهی هم پیش می آمد که بعد از یکماه دنبال کتاب گشتن آن را در کشوی همکاری می دیدم!
هفته کتاب است و بازار تبریکها و تعریفها پررونق؛ من هم میخواهم تبریک بگویم؛ اما تبریکم ممکن است کمی تلخ باشد. مخاطب تبریک من بخشی از کتابداران هستند که مدتی میهمانشان بودم. بخشی از کتابداران که علارقم اینکه بسیار کاربلد، توانا و باسواد هستند، در بهترین دانشگاهها تحصیل کردهاند، رزومهشان پر از مقاله است اما این روز ها حال و روزی خوبی ندارند. به همین جهت احساس کردم لازم است تا کمی دربارهشان بنویسم تا شاید با نوشتن، کمی از درد و رنج خودم و آنها بکاهم.
حدودا چهار سال پیش در همین روزها بود. یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه قم که ارتباط نزدیکی با اساتید داشت پیامی در گروه تلگرامی کتابداران قم گذاشت با این مضمون که « دانشگاه قم امسال با پذیرش 60 نفر دانشجو در رشته علم اطلاعات بیشترین سهم را در بین دانشگاه های کشور دارد» و بعد هم خود آن فرد اضافه کرد که این موفقیت را به اساتید عزیز تبریک می گویم!
این روزها سوالاتی از این دست زیاد از من پرسیده می شود که وضعیت کار در رشته ما چگونه است؟ ارشد بخوانیم کار بهتر پیدا می شود؟ اصلا ارشد بخوانیم؟ چند روز پیش هم خانم خانشی در گروه بحث کتابداری پیامی ارسال کرده بودند و از نبود رشته ما در آزمون های استخدامی دولتی گله داشتند.
چند سال پیش، زمانی که من در اواخر دوران کارشناسی بودم و دکتر عیسی زارعی مدرس دانشگاه قم هم در مقطع دکتری تحصیل می کردند، تصمیم گرفتم تا از طرف نشریه الکترونیکی کتابدار 2 مصاحبه ای با دکتر زارعی داشته باشم. امروز به بهانه سالگرد تولد استاد عزیزم شمارا به خواندن این مصاحبه جذاب دعوت می کنم.
تقریبا 15 سالی هست که مشتری ثابت ویدیو کلوپ محلمان هستم. البته الان 8 سالی میشود که مغازهشان آمده همین پایین خانه خودمان. صاحبانش دو برادر هستند که یکیشان میانسال است و دیگری جوانتر. بار اصلی کارهای کلوپ هم بر دوش همان برادر جوان است که فیلم بازی است برای خودش. اینکه میگویم فیلم باز یعنی اینطور که هر فیلمی که برایشان می آید، شب قبلش آن را دیده و سی دی اش را رایت کرده و می آورد کلوپ برای مشتریانش. تقریبا ذائقه مشتریان ثابتش را هم می داند و نیازی نیست که هر بار به او یادآوری کنم که یک فیلم اکشنی میخوام که البته خیلی تخیلی نباشد و داستان خوبی داشته باشد و اگر کمی دستمایه کمدی هم داشته باشد که چه بهتر! معمولا چند فیلم میگذارد جلویم و شروع میکند به توضیح دادن که هر کدامشان چطوری هستند. و کمتر پیش میآید که فیلم هایی که معرفی میکند، آنطور که میخواهم نباشد. شاید به همین علت است که در همه این سال ها و با وجود سایتهای دانلود فیلم و البته ویدیوکلوپ های اینترنتی جدید نظیر فیلمو و نماوا، از رونق کارش کم نشده است.
بدون شک یکی از وظایف مهم ما به عنوان کتابدار در کتابخانه، مشاوره خواندن است. اینکه کتابها را خوانده باشیم تا بتوانیم مشاوره خواندن بدهیم و کاربرانمان را مشتاق کنیم برای گرفتن کتاب پیشنهادی بعدی. این داستان مشاوره خواندن آنقدر جدی است که کسب و کار های نوپایی مثل جیره کتاب راه افتادند که فقط کارشان همین است که سلیقه شما را بفهمند و بهتان کتاب معرفی کنند و مشتریان خاص خودشان را هم دارند.
برای آنکه بتوانیم مشاوران خوبی برای کاربرانمان باشیم و بهتر به آنها کتاب معرفی کنیم در درجه اول بهتر است که خودمان اهل کتاب خواندن باشیم. مدتی پیش هدایت الله بهبودی میهمان برنامه کتاب باز بود. وقتی سروش صحت از او پرسید که چه مطالبی و در چه حوزههایی مطالعه میکند پاسخ داد که مطالعه با توجه به هدف آن، می تواند جنبههای مختلفی داشته باشد؛ مطالعه برای سرگرمی، برای لذت و یا مطالعه به عنوان ابزار کار. بهبودی توضیح داد که برای مثال اخیرا برای کاری، مجبور شده است که شماره های چهار سال از یکی از روزنامه های دوران قاجار را مطالعه کند، درحالی که هیچ لذتی از آن نمی برد. به عبارت دیگر او میگوید که گاهی مجبور است مطالبی را که مطالعه میکند که مورد علاقهاش نیست و اساسا اگر دست خودش بود هیچ وقت آنها را نمیخواند یا احتمالا از چند فرسخیشان هم رد نمی شد؛ اما به واسطه کارش باید در آن زمینه مطالعاتی داشته باشد. پس میشود گفت که کتاب خواندن برای ما کتابداران هم ابزار کار محسوب میشود. البته همانطور که در کتاب «چگونه درباره کتابهایی که نخوانده ایم حرف بزنیم» گفته شده، ما نمیتوانیم همه کتاب ها را بخوانیم و با انتخاب یک کتاب، عملا انگار که کتاب های دیگر را کنار گذاشتهایم؛ پس کتابداران میتوانند تنها به تورق کردن کتابها و آشنایی با ایده اصلی آنها بسنده کنند.
با این حال ظاهرا در کتابخانهها خیلی این موضوع جدی گرفته نمیشود. البته این هم بستگی به علاقه کتابدار به کارش دارد و اینکه چقدر خودش اهل مطالعه است؛ و خب طبیعی هست که مثل هر شغل دیگری در کار ما هم هستند افرادی که از اساس با این کار بیگانه اند. برای مثال مدتی پیش در یکی از مقالات کتاب مجموعه مقالات همایش ملی کتابخانههای عمومی عوامل و موانع جذب و توسعه مخاطب با عنوان «کنکاشی در عوامل جذب و توسعه مخاطب در کتابخانههای عمومی از دیدگاه کاربران کرمانشاهی» مطلب زیر از قول کاربران کتابخانههای عمومی ذکر شده بود:
«از کتابدار که میپرسم فلان کتاب مشهور از نویسنده مشهور…. دارید؟ میگه من اصلا نمی شناسم! کتابدارها باید خودشون از نظر اطلاعات قوی باشن. انتظار نداریم همه کتابهارو بخونن اما انتظار داریم وقتی اونجا نشسته حداقل کتابهای مشهور رو بشناسه و درست راهنمایی کنه.»
همانطور که در این نقل قول مشخص است، این انتظار از سوی کاربران از کتابداران وجود دارد که حداقل نسبت به کتابهای شناخته شده اطلاعات کافی را داشته باشند. البته این موضوع در همه کتابخانهها مهم است اما به نظر من در کتابخانههای عمومی اهمیتش بیشتر هم میشود. مخصوصا در مورد کتابهای با موضوعات عمومیتر و همه پسندتر مثل رمان، داستان، روانشناسی موفقیت و فلسفه و… و آنقدر جدی است که حتی اگر خودتان از چشم کاربران قایم کنید؛ میآیند سراغتان و از شما میخواهند که یک کتاب خوب بهشان معرفی کنید!
خلاصه که من هم اوایل خیلی در این مخمصه گرفتار شدم و چون نمی توانستم بهشان بگویم این وظیفه من نیست و همه کتابهایمان خوب است برو یکی را بردار! کم کم فهمیدم باید با مسلح باشم. این شد که میز کتاب های پرمخاطب و نمایشگاههای روی در و دیوار کتابخانه را با کتابهای خوب (که خیلیهایشان را هم نخوانده بودم اما در مورد آنها شنیده بودم) و پرفروشهای نشر پر میکردم که اگر پرسیدند به سمت آنها راهنمایشان کنم( انصافا همین کار را هم بعضی ها نمیکنند) اما خیلی افاقه نکرد چون آنها یک قدم جلوتر می آمدند و میگفتند خب داستان این چیست؟ این در مورد چیه؟ و از همه بدتر اینکه خودتان اینو خوندید!؟ من هم چون نمیتوانستم دروغ بگویم و حتی اگر میخواستم بگویم احتمال اینکه لو بروم زیاد بود. برای همین این بار آمدم و لا به لای این کتابهای پرمخاطب آنهایی را که خودم خوانده بودم را هم گذاشتم. حالا دیگر اعتماد به نفسم بیشتر شده بود و اگر میپرسیدند با سری بلند میگفتم بله اینها هستند که این داستانش اینگونه است و…
اوضاع کمی بهتر شد اما هر چه جلوتر میرفتم به پیچیدگیهای جدیدی میرسیدم. مثل اینکه سلیقه افراد در کتاب خواندن گاهی خیلی متفاوت است. مثلا کتابی که من عاشقش بودم و با کلی ذوق و شوق برای کاربر توصیف میکردم را سری بعد میآورد و میگفت اصلا خوب نبود! و تصور کنید که چقدر سخت است که کسی صاف صاف توی چشمانتان نگاه کند و به کتاب مورد علاقه تان بدو بیراه بگوید! یا اینکه معرفی کتاب با توجه به سن و جنسیت کمی فرق میکند. مثلا زنان خانه دار معمولا داستانهای فارسی و عاشقانه خیلی دوست دارند و به همان نسبت اگه بهترین کتاب خارجی را هم بهشان معرفی کنی خوششان نمیآید و میروند سراغ همان میم مودبپور خودشان! البته این وسط کم هم نبودند افرادی که از کتابهایی که معرفی میکردم راضی بودند و دفعه بعد هم صاف میآمدند سراغ خودم که یکی دیگه تو همین مایهها چی سراغ داری؟!
و خلاصه بعد از یک مدت میز پرامانتهایمان که فقط اسمش پر امانتها بود و معمولا براساس سلیقه خودمان پرش میکردیم رونق خوبی گرفت انقدر که روزی دو سه بار خالی میشد و دوباره با کتابهای خوب پرش میکردیم. اما همه اینها که گفتم مربوط به کاربرانی می شد که یا تازه میخواستند کتاب خوانی را شروع کنند (و جای چند سال پیش خودم بودند که تازه آمدم کتابخانه و کتابدار کتابخانه جین ایر را بهم معرفی کرد و با همان عاشق کتاب شدم) و یا آنهایی که هم سطح خودم بودند و باز هم می توانستم از پس معرفی کتاب بهشان بربیایم. ولی خدا نصیبتان نکند این کاربرانی را که خودشان خوره کتابند و انقدر خوانده اند که هر چه معرفی می کنید را حداقل 5 بار خواندند و کهنه کردند! پیشنهاد من برای این مدل کاربران این است که بهشان چیزی معرفی نکنید چون بی فایده است! بلکه بشینید پای صحبتشان و ازشان بخواهید که به شما کتاب معرفی کنند و حسابی از این گفت و گو لذت ببرید و در آخر کتابهای معرفی شدهاشان را هم به میز پر امانتها اضافه کنید!. از جمله این نوع کاربران در کتابخانه ما دو مرد حدود 50 ساله هستند که هر بار با هم به کتابخانه میآیند و میروند سراغ کتاب های اقتصاد و علوم اجتماعی و هر کدام حداقل پنج کتاب انتخاب میکنند. دفعه بعدی که میآیند هر کدام به آن یکی میگوید که از این چند کتابی که این بار خوانده کدامش خوب بوده و به دوستش پیشنهاد میکند که حتما بخواند و من که همیشه شاهد این مکالماتشان هستم حسابی به خودشان و دوستیشان حسودی میکنم. البته در کتابخانهها کم نیستند از این دست کاربران پرخوان و ژرف خوان. بسیاری از آنها در حوزه مطالعات خودشان به جایی رسیدهاند که احتمالا میتوانند به کسانی که به آن حوزه علاقه دارند، راهنمای خوبی برای مطالعه در آن حوزه باشند و این یکی از پتانسیلهایی است که ما در کتابخانهها چندان به آن توجه نکردیم. برای مثال اخیرا وبیناری دیدم که در آن یکی از متخصصان حوزه بازاریابی و تبلیغات به معرفی کتابهای این حوزه و مشاوره خواندن به علاقه مندان در این حوزه پرداخته بود. کتابخانهها نیز میتوانند با استفاده از این پتانسیل برخی از کاربرانشان، برنامههایی را در جهت مشاوره خواندن ترتیب دهند.
——————————————————————————————————
- بایار، پییر (1395). چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟. ترجمه محمد معماریان و مینا مزرعه فراهانی. تهران: ترجمان.
- یاری شیوا؛ و اجاقی رضوان. (1394). کنکاشی در عوامل جذب و توسعه مخاطب در کتابخانه های عمومی از دیدگاه کاربران کرمانشاهی. ارائه شده در همایش ملی کتابخانه های عمومی عوامل و موانع جذب و توسعه مخاطب.
منتشر شده در ستون گاهی دور گاهی نزدیک خبرگزاری لیزنا
گنجوری در زمانی نهچندان دور به كتابداری خزانههای ارزشمند كتاب در سرزمین ایران اطلاق میشد. نهادی مهم در قلب دربار كه از آن به خزانهی اصلی یاد میشد. گنجوران یا كتابداران نیز هریك در فضای این خزانههای وسیع به ثبت و ضبط كتب مشغول بودند و اگر پادشاه یا برخی از خاصان دربار به كتابی نیاز داشتند، برایشان فراهم میآوردند. این گنجخانه بایستی از دیدگان محفوظ میبود و از مصالحی متفاوت بنا میشد. چرا كه رطوبت و حرارت، خشكی و گرمی و سردی، همه و همه بر كتابهای نفیسی كه در آن گردآمده بود اثر میگذاشتند. به همین دلیل بود كه كتابخانه در جایی بنا میشد كه سالها بلكه قرنها مستحكم و استوار بماند. در روایت زیر، ابن ندیم كتابشناس قرن چهارم از قول ابومعشر و به نقل از کتابی به نام اختلافالزیجات(قرن سوم) از اهتمام بزرگان ایرانزمین برای نگاهداری کتابها در بهترین کتابخانهها میگوید. ابن ندیم، کتابشناس و کتابداری بزرگ، در انتهای این روایت، تجربهی خود را از مواجهه با برخی بازماندههای این گنجینهای که ابومعشر از آن یاد میکند میگوید.
منصور ضابطیان، روزنامه نگار، مجری، برنامه ساز و نویسنده چندین سفرنامه، اخیرا در جلسه معرفی کتاب جدیدش بی زمستان در کتابفروشی دنیای کتاب قم حضور داشت و گفتگوی جالبی را پیرامون کتاب و کتابخوانی انجام داد که در ادامه به برخی از نکات جالب این جلسه خواهم پرداخت.