چند روز پیش خبری را مطالعه کردم مبنی بر اینکه از زمانی که دونالد ترامپ ریاست جمهوری جدید آمریکا روی کارآمده و با اقدامات عجیبش همه را شگفت زده کرده، تصمیمات و سخنان او باعث پر فروش شدن چندین کتاب که بعضی از آنها تا چند وقت پیش فروش چندان زیادی نداشته اند شده است.
کتاب هایی مانند «اینجا نمی تواند رخ دهد» اثر سینکلر لوئیس، 1984 اثر جورج اورول، دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی، فارنهایت ۴۵۱- ری بردبری و در نهایت کتاب هنر معامله، از کتابهای خود دونالد ترامپ که به اعتقاد بسیاری از جمله خود نویسنده منعکس کننده دیدگاه ها، و روش کار ریاست جمهوری جدید ایالات متحده آمریکا است. هر یک از این کتاب ها نیز بنابر تحلیل منتقدان به دلایلی که مرتبط با انتخاب و تصمیمات جنجالی دونالد ترامپ است.
اما این فروش بی نظیر کتاب های ترامپ و کتاب هایی که به نوعی مربوط به وی می شوند اقدام تازه و عجیبی از سوی مردم آمریکا و اروپا نیست، چرا که از قضا مدتی پیش، و با شروع جنگ بین گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش با دولت سوریه و عراق، و به وجود آمدن موجی از اتهامات علیه اسلام و مسلمانان که سعی داشتند این گروه را نماینده اسلام معرفی نمایند، به یک باره کتاب قرآن کریم در اروپا و آمریکا به یکی از پر فروش ترین کتاب ها تبدیل شده بود و این به آن دلیل بود که مردم اروپا می خواستند بدانند آیا واقعا حقیقت آن است که مسلمانان تروریست هستند یا آنکه عده ای که گروه داعش اساسا هیچ ربطی به اسلام واقعی دارد یا خیر. و می توان نتیجه گرفت که مردم کشور های توسعه یافته در مواقع مواجهه با بحران و تنش های این چنینی ابتدا به دنبال شناخت، علل و عوامل به وجود آمدن آن در کتابها می روند.
اما با دانستن این مطالب این سوال به وجود می آید که چرا زمانی که شرایط بحرانی و رویداد های نگران کننده ای در کشور های پیشرفته به وجود می آید اولین و مهم ترین پناهگاه مردم کتاب ها می شوند؟ مگر آنها هم مانند ما نمی توانند تنها به تحلیل های ایدئولوژیک زده احزاب گوش دهند؟ یا آنکه خیلی ساده و بی آنکه تلاشی برای یافتن حقیقت انجام دهند هر چه را که تلویزیون و رسانه ها می گویند را باور کنند.
اما به راستی ما در چنین مواقعی چه کار می کنیم؟ آیا در این غریب به چهل سالی که پرچم غرب ستیزی را علم کرده ایم هیچ شناختی از غرب داشتیم؟ کدام یک از ما کتابی درباره ی اساس و پایه های ایجاد غرب، رنسانس، تاریخ غرب و… خوانده باشد و بعد در مورد آن صحبت کند؟ در مورد انرژی هسته ای چطور؟ آیا در زندگی شخصیمان زمانی که با یک بحران مواجه می شویم در مورد آن مطالعه می کنیم؟ و هزاران سوال شبیه یه آن که با نگاهی ساده به گذشته می توان مطرح نمود.
آری ما نخوانده دانا هستیم و اصولا برای اظهار نظر در مورد یک بحث نیازی به مطالعه نداریم. اگر خیلی به خودمان زحمت دهیم به تحلیل های افراد سیاسی در روزنامه ها و تلویزیون بسنده می کنیم و دلیلمان هم آن است که این افراد کتاب ها را می خوانند و برای ما توضیح می دهند، حال آنکه کمتر مفسر سیاسی پیدا می شود که بدون توجه به ایدئولوژی و تفکر مذهبی و سیاسی خویش دست به تحلیل مسائل بزند.
البته این که ما اصولا بعد از هر واقعه ای به دنبال دلایل و علل واقعی آن نمی رویم به آن دلیل است که ما با این نوع رفتار عجین گشته ایم. برای مثال، همین چند وقت پیش که بحث فروش پایان نامه ها و مقالات در مقابل دانشگاه ها،به موضوع روز کشور و جامعه علمی تبدیل شده بود، دبیر و سخنگوی شورای عالی انقلاب فرهنگی که از صدر تا ذیل مسائل فرهنگی، آموزشی و تحقیقاتی کشور را برنامه ریزی، سیاست گذاری و تصمیم گیری می نماید، علت به وجود آمدن این بحران یا پدیده را اینگونه توصیف فرمودند:
« برداشت این است که این جریان سازمان یافته و طراحی شده با پشتیبانی خارجی ها و عناصر مساله دار و برخی اوقات هم به وسیله عناصر غافل، نادان و نا آگاه به راه افتاده است»
که این اظهار نظر خود مثال بارزی از آن است که نه تنها مردم ما، بلکه مسئولین بلند پایه ما نیز اساسا به دنبال علل وقایع نمی روند و دم دست ترین عامل را برای یک حل مساله انتخاب می کنند که معمولا هم غرب و آمریکا است.
کتاب ها، چراغ راه یک ملت برای فرار از گمراهی هستند و اساسا تاریخ نشان داده است که ملت هایی که خود افسار سرنوشت خود را به دست نگرفته و به دیگران سپرده اند، عاقبتی جز پشیمانی نصیبشان نگشته است پس بیاییم و با کتاب خواندن، به جای آنکه منتظر مشعل به دستی باشیم که راه را به ما نشان دهد، خود راه و مسیر سرنوشت خویش را تعیین کنیم.
نریمانی، ایمان. وضعیت بحرانیست؟ کتاب بخوانید!!!. گاهی دور گاهی نزدیک لیزنا. 26 فروردین 1396.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.