ساعت هفت شب بود که خبر درگذشت حاج شیخ علی، دایی پدرم را شنیدم. چند سالی بود که تحت درمان بود اما اصلا افتاده نبود. کاملا سرحال بود و کار هایش را می کرد؛ تا حدی که همان شب آخر هم با آنکه از آنژیو برگشته بود، علارقم اصرار پسرش، تنها به خانه رفته بود و امروز ظهر وقتی پسرش به دیدنش رفته بود، چند ساعتی دیر شده بود…