بیکاری در سنین بالا از وقتی کابوسم شد که کتاب «مصائب من در حباب استارتاپ» را خواندم. کتاب داستان واقعی زندگی دنیل لاینز روزنامه نگار کهنه کار بود که در 50 سالگی شغلش را از دست می دهد و با این واقعیت رو به رو می شود که بازار کار امروز، جایی برای میان سال ها ندارد.
نوشتهها
اواخر دی ماه است و چند روز دیگر سه ماه میشود که کار میکنم اما هیچ حقوقی دریافت نکردهام. به دلیل دروغهایی که بارها از مدیرانم شنیدهام، کلافهام و دیگر نمیخواهم به همکاریام ادامه بدهم. چند پیشنهاد کاری خوب دارم اما حداقل چند ماهی طول میکشد تا فرایند استخدامشان طی شود، پس مجبورم تا آن زمان با شرایط کنار بیایم. تلگرام را باز میکنم و در کانال کتابدار سلام آگهی استخدام کتابدار در یک دانشگاه غیرانتفاعی در قم را میخوانم. عالی است! همیشه دوست داشتم کار کردن در کتابخانه دانشگاهی را تجربه کنم. دانشگاه را هم میشناسم. بسیاری از دوستان دبیرستانم که نتوانستند دانشگاه دولتی بخوانند، آنجا رفتند. فوری پیام را در گروه کتابداران قم به اشتراک میگذارم و برای برخی دیگر از دوستانم که مثل خودم دنبال کار هستند در واتساپ میفرستم. فکر میکنم که اگر قرار است جایی استخدام شوم بهتر است با رقابت کامل باشد و آنقدر به قسمت اعتقاد دارم که فکر میکنم اگر کار کردن در جایی، روزیِ کسی باشد، کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. با دانشگاه تماس میگیرم و رزومهام را فوری برایشان میفرستم. این آغاز سفری چهل روزه به جاییست که در آن روز امید زیادی به ماندن و موفق شدن در آن داشتم…
هفته کتاب است و بازار تبریکها و تعریفها پررونق؛ من هم میخواهم تبریک بگویم؛ اما تبریکم ممکن است کمی تلخ باشد. مخاطب تبریک من بخشی از کتابداران هستند که مدتی میهمانشان بودم. بخشی از کتابداران که علارقم اینکه بسیار کاربلد، توانا و باسواد هستند، در بهترین دانشگاهها تحصیل کردهاند، رزومهشان پر از مقاله است اما این روز ها حال و روزی خوبی ندارند. به همین جهت احساس کردم لازم است تا کمی دربارهشان بنویسم تا شاید با نوشتن، کمی از درد و رنج خودم و آنها بکاهم.