ساعت هفت شب بود که خبر درگذشت حاج شیخ علی، دایی پدرم را شنیدم. چند سالی بود که تحت درمان بود اما اصلا افتاده نبود. کاملا سرحال بود و کار هایش را می کرد؛ تا حدی که همان شب آخر هم با آنکه از آنژیو برگشته بود، علارقم اصرار پسرش، تنها به خانه رفته بود و امروز ظهر وقتی پسرش به دیدنش رفته بود، چند ساعتی دیر شده بود…

فورا با پدرم راهی خانه شان شدیم. خانه اصلیش اصفهان بود، اما بیشتر مواقع در خانه ای آپارتمانی که سالها پیش خریده بود، در پردیسان قم زندگی می کرد. تنهایی این خانه و دور بودن از بستگان، آرامش خوبی را برای نوشتن کتاب هایش به وجود آورده بود.

حاج شیخ علی نریمانی، کتابهایی مثل «تفسیر متین»، «تفسیر عرفانی اشراق» را نوشته و تلخیص‌کننده «تفسیر المیزان» و شارح مثنوی معنوی بود. با مثنوی و قرآن انس زیادی داشت. یکی از خاطرات شیرینم از دیدار های خانوادگی با او، حمایت و تشویقش نسبت به گوش دادن پادکست های دکتر عبدالکریم سروش بود.

یکی از ویژگی هایش، تاثیر زیادش در زادگاهش، محله دولت آباد اصفهان بود. از محل رجوع بودنش در بین مردم محل در حل مشکلات تا مشارکت در تأسیس مسجد و کتابخانه امام المنتظر(عج) در محله ای که تا پیش از آن هیچ کتابخانه ای نداشت.

شاید هیچ کدام از اینها، به اندازه آنچه که شب آخر از او دیدم، مرا شیفته خودش نکرد. وقتی به خانه اش رسیدیم، شیخ علی کنار همان مبلی که آخرین بار روی آن نشسته بود و تمام کرده بود، دراز کشیده و رویش پارچه ای پهن بود. دور تا دور خانه پر از آدم بود. خانه خودش پر از مرد های میانسالی که نمیشناختم و خانه رو به رویی که مال همسایه شان بود، محل عزاداری خانمها شده بود.

هر چقدر به چهره ها نگاه کردم، چهره آشنایی ندیدم. فکر کردم شاید چون مدتی است از فامیل بی خبرم کسی را نمی شناسم. وقتی پدرم پرس و جو کرد، متوجه شدیم که اینها همسایه هایش هستند. در واقع در این چند ساعت کسی از اصفهان نیامده بود و همه منتظر بودند تا جسدش به اصفهان منتقل شود تا آنجا عزاداری کنند و همه این آدمهایی که از عصر تا حدود ساعت 10 شب در خانه بودند، همسایه هایش بودند.

چند دقیقه ای برای کاری بیرون رفتیم و دوباره برگشتیم. در آسانسور خانمی را دیدیدم که بعدا متوجه شدم همسایه رو به رویی شیخ علی بوده است. وقتی فهمید ما از بستگانش هستیم، گریه اش بند نمی آمد. میگفت شیخ علی آرامش این این مجتمع بوده و نمی داند با نبودنش چه کند. از اخلاق خوبش و مردم داری اش می گفت و اینکه همه در

راستش دیدن این حجم از حزن و اندوه همسایه های یک روحانی آن هم در یک محله آپارتمان نشین که معمولا کسی از حال همسایه کناری اش هم خبر ندارد برایم حیرت انگیز بود و دلیلش چیزی نبود جز مردم داری و مهربانی شیخ علی.

اگر نظر من را بخواهید، آنچه که باعث میشد تا همسایه های شیخ علی در زمانه ای که فحاشی و ستیز با روحانیون ترند جامعه است تا این حد او را دوست داشته باشند، همنشینی او با مثنوی و فهم او از روح دین یعنی مهربانی و انسانیت بود که در عملش هم جاری شده بود.

و به قول حافظ:

خلل پذیر بود هر بنا که میبینی

مگر بنای محبت که خالی از خلل است

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *